اصل واژه «شانس» فرانسوي و به معناي فرصت است و در فارسي قديماين واژه وجود نداشته است.
آيا شانس حقيقت دارد يا نه؟ در توضيح آن بايد گفت: هيچ چيز درعالم از روي تصادف و اتفاق رخ نميدهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي برسلسله علل خويش هستند. ولي ما از آن جايي كه علل را نميشناسيم، نامشرا تصادف و شانس ميگذاريم. اگر پرده از روي سلسله علل كنار رود، خواهيمديد كه هيچ چيز اتفاقي وجود ندارد، گرچه برخي از اين علل از اختيار و علمما خارج باشد. بنابراين بايد كوشيد تا با فراهم كردن اسباب و عوامل در هرزمينهاي، به ايجاد بخت و شانس پرداخت؟!
خوش شانسي و بد شانسي، بيشتر از آن كه معلول علتهاي ناشناختهباشد، دستاورد تفكر و انديشه هر شخص درباره خويشتن است. كسي كه بههر دليل خود را همواره بدشانس ميداند، طبيعتاً عملي متناسب با آن بروزميدهد و زمينهساز بدشانسي خويش ميشود.
البته در مواردي نيز آدمي، به دليل عملكرد گذشتهاش بدشانسي ميآورد؛مثلاً وقتي در سالهاي اوليه تحصيل، منظم و محكم درس نخوانده، ممكناست بدشانسي بياورد و در آزمون سراسري نيز قبول نشود.
نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سر بزند - كه عواقب آنمدتها بعد ظاهر ميگردد - ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. و قرآنقاعدهاي كلي در اين گونه موارد به دست ميدهد و آن اين كه: «ما اصابك منسيئة فمن نفسك ؛ آنچه از بديها به تو ميرسد، دستاورد عمل خودت ميباشد».