خداوند بلند مرتبه به موسي بن عمران علیه السلام چنين وحي كرد: «اي موسي! شش چيز را در شش محل پنهان كردهام؛ ولي مردم در جاي ديگر دنبال آن ميگردند؛ ولي هرگز [آنها را در آنجا] نخواهند يافت:
«إنّي وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِي الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهَا فِي الدُّنْيَا،
اِنّي وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِي الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي الشِّبَع،
إنّي وَضَعْتُ الْعِزَّۀَ فِي قِيَامِ اللَّيْلِ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي اَبْوَابِ السَّلَاطِينَ،
إِنّي وَضَعْتُ الرَّفْعَۀَ وَالدَّرَجَۀَ فِي التَّوَاضُعِ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي التَّكَبُّرِ،
إنّي وَضَعْتُ اِجَابَۀَ الدُّعَاءِ فِي لُقْمَۀِ الْحَلَالِ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي الْقِيلِ وَ الْقَالِ،
إنّي وَضَعْتُ الْغِنَي فِي الْقَنَاعَۀِ وَالنَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي كَثْرَۀِ الْمَعْرُوضِ وَلَمْ يَجِدُوهُ اَبَداً؛(1)
1. به راستي راحتي [مطلق] را در بهشت قرار دادم؛ ولي مردم در دنيا دنبال آن ميگردند؛
2. به راستي من دانش [و فراگيري آن] را در گرسنگي و تلاش قرار دادم؛ ولي مردم در سيربودن دنبال آن ميگردند؛
3. به راستي من عزَت (و شرف) را در شببيداري (و نماز شب) قرار دادم؛ ولي مردم عزت را در خانهی شاهان ميجويند؛(2)
4. به راستي من بلندمرتبگي و مقام را در فروتني قرار دادم؛ ولي مردم در تكبّر و خودبرتر بيني، دنبال آن ميگردند؛(3)
5. به راستي، اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم؛ ولي مردم در قيل و قال [و داد و فرياد]، دنبال اجابت دعا ميگردند؛
6. به راستي من بينيازي را در قناعت قرار دادم؛ ولي مردم آن را در زيادي مال و ثروت جستجو ميكنند، و هرگز آن را نخواهند يافت (و موفق به آنچه ميخواهند نخواهند شد).»
پی نوشت:
(1) مستدرك الوسائل، ج12، ص 173، باب 101؛ نوادر و اثني عشريه، سيدمحمد حسيني عاملي، ص155.
(2) هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ/از يمن دعاي شب و ورد سحري بود.
(3) افتادهگي آموز اگر طالب فيضي/هرگز نخورد آب زميني كه بلند است.
نویسنده: سید جواد حسینی ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 119
منبع: سایت ذی طوی
مورچه اى بر صفحه كاغذى مى رفت . از نقشها و خط هایى كه بر آن بود، حیرت كرد . آیا این نقشها را، كاغذ خود آفریده است یا از جایى دیگر است؟ در این اندیشه بود كه ناگاه قلمى بر كاغذ فرود آمد و نقشى دیگر گذاشت . مورچه دانست كه این خط و خال از قلم است نه از كاغذ .
نزد مورچگان دیگر رفت و گفت: مرا حقیقت آشكار شد . گفتند: كدام حقیقت؟ گفت : بر من كشف شد كه كاغذ از خود، نقشى ندارد و هر چه هست از گردش قلم است . ما چون سر به زیر داریم، فقط صفحه مى بینیم؛ اگر سر برداریم و به بالا بنگریم، قلمى روان خواهیم دید كه مى چرخد و نقش و نگار مى آفریند .
در میان مورچگان، یكى خندید . سبب را پرسیدند . گفت: این كشف بزرگ را من نیز كرده بودم؛ لیك پس از عمرى گشت و گذار بر روى صفحات، دانستم كه آن قلم نیز، اسیر دستى است كه او را مى چرخاند و به هر سوى مى گرداند . انصاف بده كه كشف من، عظیمتر و شگفتتر است .
همگان اقرار دادند به بزرگى كشف وى . او را بزرگ خود شمردند و سلطان عارفان و رئیس فیلسوفان خواندند. چه، تاكنون مى پنداشتند كه نقش از كاغذ است و اكنون علم یافتند كه آفریدگار نقشها، نه كاغذ و نه قلم است؛ بلكه آن دو خود اسیر دیگرى اند .
این بار، مورى دیگر گریست . موران، سبب گریه اش را پرسیدند . گفت: عمرى بر ما گذشت تا دانستیم نقش را قلم مى زند نه كاغذ . اكنون بر ما معلوم شد كه قلم نیز اسیر است، نه امیر . ندانم كه آیا آن امیرى كه قلم را مى گرداند، به واقع امیر است، یا او نیز اسیر امیر دیگرى است و این اسیران، كى به امیرى مى رسند كه او را امیر نیست؟
به گزارش جهان به نقل از فارس، اسماعیل کوثری امشب در همایش «روشنگری سیاسی» در شهرستان پردیس که با حضور جمع کثیری از مردم این شهرستان در مسجد «صاحبالزمان» بومهن برگزار شد، اظهار داشت: رژیم اشغالگر قدس در عملیاتی نظامی با استفاده از سامانههای موشکی لیزری، تک تک مواضع حزبالله را در جنوب لبنان بعد از مراحل شناسایی مورد هجمه قرار داده بود...
پیامبر (ص) از شیطان پرسید مسجد تو کجاست شیطان گفت بازارهایی که پر از غش و تقلب در اموال باشد. حضرت فرمود با چه کسی هم غذا هستی شیطان گفت زنان و مردانی که بر سر سفره، نام خدا را نمیبرند. حضرت فرمود چه کسی پیش تو عزیز است، شیطان گفت کسی که دائم غرق در معصیت است و معصیت را برای لحظهای تعطیل و رها نمیکند.
وی ادامه داد: حضرت رسول از شیطان پرسید آیا تو مؤذنی هم داری شیطان گرفت کارگردانان و مطربان شبانه، مؤذن من هستند. حضرت فرمود شکار تو چیست شیطان گفت مردان چشم چران. پیامبر پرسید چه کسی را بیشتر از همه دوست داری شیطان گفت کسی که با اخلاق و زبانش آرامش یک جامعه و خانواده را برهم میریزد.
حجتالاسلام انصاریان گفت: پیامبر در ادامه از شیطان پرسید دام تو چیست، ابلیس گفت موی بیرون ریخته زنان و ادامه داد هر تار موی زن بیحجاب و بدحجاب دامی است برای یک مرد و به تعداد تارهای موی زنان من دام دارم. حضرت فرمود مردم را از چه کاری باز میداری شیطان گفت از کارهای خیر اما افرادی که با عالمان و صالحان در ارتباط بوده و از عبادت هم کم نمیگذارند زورم به آنها نمیرسد.
خادم حرم : خانم کجا؟
شراره : داریم می ریم داخل زیارت، اشکالی داره؟
خادم حرم : زیارت بانو اشکالی نداره، ولی هر جایی آداب خودش را داره، شما متاسفانه وضعیت حجابی خوبی ندارید، باید حجابتون رو کامل کنید و چادر به سر کنید تا بتونید داخل برید.
شراره : آخه این چه کاری که شما می کنید، من از اون سر ایران اومدم که شب تولد خانم تو حرمش باشم، من عاشق حضرت معصومه ( سلام الله علیها) هستم، چون وقتی که سرطان داشتم خوبم کرد، حالا چادر نپوشم مگه چی می شه؟؟؟
خادم حرم : دخترم، اینقدر زود ناراحت نشو، انسان عاشق، هرچی که معشوقش می گه عمل می کنه، عاشق واقی کسی ست که تیپ و الگوی رفتاریش هم مثل معشوقش باشه، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نامش رو معصومه قرار دادند چون پاک و عفیف بود، و در حجاب و عفاف و پاکدامنی زبانزد همه بود، شما که این بانو را دوست دارید و عاشقش هستید چرا رفتارتون نباید مثل معشوقتون باشه؟؟؟
تازه حجاب کامل تنها برای حرم این خانم نیست بلکه اینجا تنها تلنگری برای ماست که در همه حال حجاب را رعایت کنیم و بانویی مانند فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را الگوی زندگیمان قرار دهیم.
شراره : آخه من قبلا چادری بودم ولی وقتی دانشگاه رفتم هی منو مسخره می کردند و منم از این رفتار دیگران اذیت وناراحت می شدم، به خاطر همین دیگه چادر سرم نکردم.
خادم حرم : مطمئن باش که هر کس دین خدا را به سخره بگیره عاقبت به خیر نمی شه، ما باید در اعتقاداتمون قوی و پایدار باشم، حجاب و عفاف از جمله چیزهایی که تمام دشمنان اسلام به دنبال از بین بردنش هستند، و ما باید با اون مبارزه کنیم. حالا این چادر را بپوش تا معشوق، عاشقش را اونجوری که رضای خداست و دوست داره ببینه.
شراره : ممنون از حرفاتون، شما درست می گید، من باید در مسیر عشقم حرکت کنم، از امشب، که تولد بانوی عصمت و پاکیه، به خودش در مقابل خدا قول می دم که دیگه چادر به سر کنم، و هر اتفاقی که افتاد حجابم را رعایت کنم، من عاشق دختر موسی بن جعفر هستم، خدا کنه که بانو از من عاشق، راضی باشه....
منبع : www.jonbeshnet.i
منابع:
1- حائری مازندرانی، مهدی. شجرة طوبی، ج2: ص 284.
2- مشکینی، علی و... . نصایح: ص 259.
3- پورموسوی، سید جعفر. جوانان و چهل چراغ هدایت: ص 211.
شیطان از زمانی که از درگاه خداوند رانده شد عهد کرد تا بندگان خدا را با هر وسیله ای که شده گمراه سازد.
برای هریک از بندگان نیز وسیله ای مهیاکرده است یکی را از طریق علم یکی ثروت،یکی از راه عبادت و...
در گفتگوی جالب که بین حضرت یحیی و شیطان صورت گرفته به برخی راههای گمراهی انسان اشاره شده است.
حفص از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمودند:
شیطان بر حضرت یحیی بن زکریا ظاهر شد و در این هنگام ریسمان و قفل های گوناگونی داشت،
حضرت یحیی علیه السلام به او فرمود:این وسایل چیست؟گفت :این ها خواسته و وسایلی هستند که برای فریب دادن فرزندان آدم استفاده می کنم
حضرت یحیی علیه السلام فرمودند:آیا برای من هم از این وسایل چیزی داری؟
گفت :هروقت شکمت پر از غذا باشد ، تو را از نماز و ذکر و دعا باز می دارم
حضرت یحیی علیه السلام فرمودند :با خدا عهد می بندم که از این به بعد هیچگاه شکم خود را پر از غذا ننمایم
و شیطان گفت :من نیز با خدا عهد می بندم که دیگر هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم
سپس امام صادق علیه السلام فرمودند:ای حفص جعفر و آل جعفر علیه السلام با خدا عهد بسته اند که هیچ وقت شکم خود را از غذا پر ننمایند و جعفر و آل جعفر با خدا عهد بسته اند که هیچ گاه برای دنیا(ی فانی)کار نکنند
(جواهر الکلام ج 36 ص 462)
دو جهانگرد به شهری رفتند تا با عارف معروفی ملاقات کنند وقتی به منزل او رسیدند با کمال تعجب دیدند عارف در اتاقی بسیار ساده زندگی می کند پرسیدند؟
به گزارش شیعه آنلاین، خبرگزاری دانشجو نوشت: این متن خاطره یک روحانی جوان است. که پیشنهاد میدهیم تا انتها آنرا بخوانید.
بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آنها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند.
لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم. نمیدانستم با این همه بیحجاب و... چگونه باید برخورد کنم مخصوص چند نفر از آنها که خیلی شیطنت داشتند ناچار مثل همیشه به ناتوانی خود در محضر حضرت وجدان عزیز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم...
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.پرسیدند: « چرا؟»استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: «شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.