شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى فرمايد: در الفاظى كه مربوط به حالات روانى انسان است، گاهى لفظ را به كار مىبرند و نه به اعتبار خود آن حالت روانى، بلكه به اعتبار اثرى كه معمولاً در آن حالت روانى از انسان سر مىزند. مثلاً مهربانى، خود مهربانى يا رحم (در زبان عربى) يك حالت روانى است و احساسى است در انسان، گاهى اين كلمه در مورد خود اين احساس به كار مىرود به عنوان يك حالت روانى و گاهى در مورد بروز اين اثر به كار مىرود چه خودش وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. مىگوييم فلانى با فلان كس مهربانى كرد، يعنى كارى كه از نوع كار مهربانانه است انجام داد چه حقيقتِ مهربانى در او باشد و چه نباشد.
حال سه لغتى كه در اين حديث آمده يعنى تكبّر، جبن و بخل. خود تكبّر معلوم است كه حالتى روانى در انسان است. چون در روايت آمده است كه: التكبّر مع المتكبر عبادةتكبر ورزيدن در مقابل متكبر عبادت است. يعنى اگر كسى متكبرانه رفتار مى كند شما طورى عمل نكنيد كه او را به تكبرش تشويق كنيد. بلكه در مقابل او متكبرانه رفتار كنيد تا دماغش به خاك ماليده شود و ديگر تكبّر نداشته باشد. نه اين كه بخواهد بگويد خود تكبّر به عنوان يك حالت روانى كه خودپسندى و خودبزرگ بينى است ممدوح است، بلكه مىخواهد بگويد تو هميشه بايد متواضع باشى؛ روحت هميشه بايد متواضع باشد، ولى رفتارت با يك آدم متكبر، متكبرانه باشد تا دماغش را به خاك بمالى. پس در اينجا تكبر در مقابل فرد متكبر به عنوان «خُلق» توصيه نشده است، بلكه به عنوان يك رفتار كه شبيه رفتار يك آدم متكبر است توصيه شده است.
حال در اين حديث از كلمات قصار نهجالبلاغه، مراد از نيكو بودن تكبر براى زن، رفتار متكبرانه است. به دليل اين كه مى گويد: لم تمكّن من نفسهاكسى را به خود راه نمىدهد نه اين كه مراد اين باشد كه زن به طور مطلق و هميشه خوب است متكبر باشد، حتى با شوهر و محارم و ساير زنان. يعنى براى زن شايسته نيست كه در مقابل نامحرم فروتنى كند و بگويد قدم شما روى چشم، دل ما را روشن كرديد، تشريف بياوريد و از اين قبيل حرفها، بلكه بايد در مقابل نامحرم خودش را بگيرد تا همواره بين او و نامحرم حريم و دورباش باشد و اما در مورد ترس، اين مسأله نيز مربوط به عفاف زن است. نه ترس و شجاعت به طور كلى، چون شجاعت به عنوان خلقى روحى و قوت قلب داشتن و نترس بودن هم براى زن ممدوح است و هم براى مرد و ترس هم در مورد زن مذموم است و هم در مورد مرد و روش زنان مسلمان هميشه شجاعت و قوت قلب داشتن بوده است و دفاع زنانى چون فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) از حريم دين و حقيقت بهترين گواه بر اين مطلب است. پس ترسى كه براى زنان ممدوح است يعنى عمل زن از روى ترس و احتياط باشد و اين در مورد ترس از عفاف و آبرو است، نه ترس از جان يا مال. آدم شجاع نمىترسد مى گويد مىروم، حداكثر كشته مىشوم و اين براى من افتخار است و زن نيز در مورد كشته شدن بايد همينجور نترس و شجاع باشد، ولى در مورد به خطر افتادن آبرو و لكه دار شدن عفتش، جاى شجاعت نيست، چون عفت امرى شخصى نيست كه به تو بگويند از آن بگذر. بلكه امرى است كه تو امانتدار آن هستى. عفت مانند شىء گرانبهايى است كه فرد امين بايد آن را به مقصد برساند نه اين كه در بين راه شجاعتش گُل كند و به جاى اين كه در رساندن آن چيز گرانقيمت به مقصد بكوشد، آن را در معرض خطر قرار دهد. البته هم مرد بايد عفيف باشد و هم زن. ولى زن و مرد دو جنسى هستند كه در برخى امور انسانى با يكديگر مشترك و در برخى ديگر از نظر كيفى با هم اختلاف دارند و لذا عفت زن مورد تجاوز مرد قرار مىگيرد. ولى عفت مرد هرگز مورد تجاوز زن قرار نمىگيرد و اصولاً زن هرگز نمى تواند در چهره متجاوز به عفت مرد ظاهر شود. مزاحمت در امر عفاف هميشه از طرف مرد است و اين زن است كه بايد حافظ و نگهبان اين امانت اجتماعى و اخلاقى و انسانى باشد.
و در اين حديث كه به زن توصيه شده، رفتارش از روى ترس باشد، نمى گويد زن در مقابل زن و يا در مقابل شوهر و محارم خويش اين گونه باشد، بلكه مى گويد در مقابل مرد بيگانه و در مسأله خاصى مربوط به عفت. براى يك زن اين شجاعت نيست كه بگويد: من تنها مىروم ميان خيلى از مردها، من شجاعم و نمىترسم. شجاع آن است كه در وقت فداكارى نترسد، يعنى اگر امانت را از او گرفتند بگويد فداكارى كردم. ولى اگر عفت را از تو گرفتند، فداكارى نكردهاى به امانت خيانت كردهاى. پس سفارش به ترس و جبن در زن، سفارش به احتياط كارى زن است.
مسأله بخل نيز به همين گونه است. يك حالتى را قرآن به نام «شحّ نفس» مىنامد، يعنى گرفتگى روح، پولپرستى، اين كه انسان حالتى داشته باشد كه اگر بخواهند يك ريال از او بگيرند گويى بخشى از جانش را مىخواهند از او جدا كنند. اسلامى كه دين توحيد است اسلامى كه مىخواهد تعلقات انسان را از بين ببرد و نمىخواهد انسان اعم از زن و مرد به غير خدا وابسته باشد، آيا چنين احتمالى هست كه مثلاً به حضرت زهرا(س) توصيه كند كه شما خوب است خيلى پولپرست باشيد، پول را خيلى دوست داشته باشيد، پس چرا حضرت زهرا(س) در شب عروسى، پيراهن عروسىاش را در راه خدا انفاق مى كند.
مقصود از بخل در اين حديث، بخل در مالِ فردى و شخصى نيست. زن امانتدار مالِ شوهر است. يعنى زن در خانهدارى نبايد دست به باد باشد، سخاوتمندى در داخل خانواده، از جيب حاتم بخشيدن است، خصوصاً در نظام اسلامى كه مرد درآمد را تحصيل مى كند و زن بايد مدير داخله خانواده باشد و طبعاً كسى كه زحمت پول درآوردن را نكشيده، ارزش پول را هم درست درك نمى كند. زن از نظر مال مشتركى كه در خانواده است امانتدار است و اگر براى يك ريال هم حساب بكند و از پيش خود نبخشد اين كار او ممدوح است. پس بخل در اينجا، بخل به معناى آن صفت نفسانى كه خُلق باشد نيست؛ بلكه به معناى رفتار ممسكانه است نه از مال خود بلكه از مال شوهر.
پس اين حديث كه سه چيز از طغيان مسلّم زن شمرده يعنى كبر و جُبن(ترس) و بخل و اينها را در مورد زن و مرد به دو گونه توصيف نموده است با اصل نسبى نبودن اخلاق منافاتى ندارد. چون نقطهى مقابل جبن، شجاعت و قوت و نيرومندى است كه براى زن و مرد هر دو مطلوب است. جبن به معناى خُلق براى زن و مرد هر دو بد است و شجاعت براى زن و مرد هر دو خوب است(رجوع كنيد به كتب تعليم و تربيت در اسلام، اثر متفكر شهيد استا مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، چاپ بيست و هفتم، ص 158 تا 174).