ابو حنیفه میگوید: در دوران حضرت صادق (ع) به حج رفتم، چون به مدینه آمدم به خانه آن حضرت وارد شدم و در دهلیز نشستم تا به من اجازه ورود دهند، ناگهان كودكى نوپا بیرون آمده به او گفتم: اى پسربچه شخص غریب كه در دیار شما آید كجا قضاى حاجت كند؟ گفت: آرام باش، سپس نشست و پشت به دیوار داد و گفت: از كنار نهرها و میوه ریز درختان و سایه انداز مساجد و وسط جاده دورى كن و پشت حایلى پنهان شو و جامه بالازن و رو به قبله و پشت به آن مباش و هرجا خواهى قضاى حاجت كن. آنچه از این كودك شنیدم مرا به شگفتى و تعجب كشید به او گفتم نامت چیست؟ گفت: موسى بن جعفربن محمدبن على بن الحسین بن على بن ابى طالب، به او گفتم اى پسربچه گناه برعهده كیست و از چه كسى است؟ در پاسخ فرمود: از سه حال بیرون نیست یا از خداست یعنى به اجبار او صورت میگیرد كه باید گفت از او نیست زیرا شایسته نیست پروردگار بنده را برآنچه خود نكرده و اختیارى درآن نداشته عذاب كند، و یا از خدا و بنده است، یعنى در ارتكاب گناه خدا و عبد باهم شریك اند، و چنین هم نیست زیرا براى شریك نیرومند سزاوارنیست كه به شریك ضعیف و ناتوان ستم ورزد، و یا از خود عبد است كه به اختیار خودش صورت گرفته است و باید گفت غیرازاین نیست، در این حال اگر خدا از گناه بندهاش گذشت كند از كرم و جود اوست، و اگر كیفر دهد به سبب گناه و جرم عبد است، ابوحنیفه میگوید امام صادق را دیدار نكرده برگشتم و به آنچه شنیدم از ملاقات با حضرت صادق بینیاز شدم.