امیرالمؤمنین علي- علیه السلام - جنگ جمل را فتنه خواند و فرمود: «وَاعْلَمُوا... جَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ، وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَي الْقُطْبِ؛3 بدانید... ديگ آشوب جوشان، و فتنه بر پا گشت.» از آنجايي كه اين نامه بعد از وقوع فتنه نوشته شده، به عنوان يك سند مستند به وحي، داراي راهكار و راهبردهاي عملي براي كنترل فتنه، مورد توجه است. نكات ارزندهاي كه در اين نامه به فرماندار بصره توصيه شده است، هر كدام اصلي اساسي براي چگونگي برخورد با مردم در شرايط حساس فتنه است.
هدف ما از بررسي اين نامه، ارائة اصول و شيوههاي صحيح رفتار با مردم در شرايط فتنه از منظر و ديدگاه مولاي پرهيزكاران است. بنابراين در ابتدا با فتنه و عوامل شكلگيري آن آشنا ميشويم و در ادامه با اشاره به فتنة جمل و اوضاع مردم بصره بعد از آن، شيوههاي مناسب رفتار با مردم را در مهلكة فتنه از مكتب علوي فرا ميگيريم.
فتنه
واژه «فتنه» در«مجمع البحرين» چنين آمده است: «فَتِنَتْ اَلْفِضَّةُ وَالذَّهَبُ بِالنَّارِ؛4 نقره و طلا [براي جدا سازي خالص از ناخالص آن] با آتش ذوب شدند.»
علاوه بر اين معنا، در قرآن كريم به معاني: بستن راه و بازگرداندن از مسير حق،5 شرك و كفر،6 افتادن در معاصي و نفاق،7 اشتباه گرفتن و تشخيص ندادن حق از باطل،8 گمراهي،9 كشتار و اسارت،10 تفرقه و اختلاف ميان مردم11 و... به كار رفته است.
اين واژه در نهج البلاغه به طور مكرر به كار رفته است كه در بيشتر موارد، منظور حضرت- علیه السلام - ، معناي لغوي و لفظي آن نیست؛ بلكه يك سري پديدههاي سياسي و اجتماعي است. امیرالمؤمنین علي- علیه السلام - ميفرمايد: «اِنَّ الْفِتَنَ اِذَا اَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ اِذَا اَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَات، وَيُعْرَفْنَ مُدْبِرَات، يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً...؛12 فتنهها، آن گاه كه روي می آورند، با حق شباهت دارند، و چون پشت می كنند، حقيقت چنانكه هست، نشان داده ميشود. زمانی که فتنهها ميآيند، شناخته نميشود، و چون ميگذرند، شناخته ميشوند و چون گردبادها ميچرخند، [از همه جا عبور ميكنند،] در بعضي شهرها حادثه ميآفرينند و از برخي ميگذرند.»
با نگاهي به موارد کاربرد کلمه فتنه در كلام امیرمؤمنان- علیه السلام - درمييابيم كه فتنه به حوادث پيچيدهاي اطلاق ميشود كه ماهيّت آن روشن نيست؛ ظاهري فريبنده و باطني مملوّ از فساد دارد. جوامع انساني را به بينظمي، تباهي، دشمني، جنگ و خونريزي و فساد اموال و اعراض ميكشاند و غالباً، در ابتدا چهرة حق به جانبي دارد و ساده انديشان را به دنبال خود ميكشاند و تا مردم از ماهيّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چيز وارد كرده است.13
در مجموع و با توجه به آنچه گفته شد، فتنه ترفندي سياسي ـ اجتماعي است كه از آميزش حق و باطل و پنهان نمودن باطل در پوستة حق، با هدف اغفال و فريفتن مردم و براي رسيدن به مقاصدي شوم، طرحريزي ميشود.
ريشة فتنهها
عامل اصلي پيدايش فتنهها از منظر مولاي متقيان- علیه السلام - ، در دو چيز نهفته است: الف. پيروي از هواي نفس؛ ب. بدعت گذاري در دين.
«اَنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ اَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللهِ وَ يَتَوَلَّي عَلَيْهَا رِجَالاً عَلَي غَيْرِ دِينِ اللهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَي اَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَي؛14 همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، هواپرستي، و بدعتگذاري در احكام آسماني است. [نوآوريهايي كه] در آن با قرآن مخالف می شود، و گروهي [با دو انحراف ياد شده] بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خدا است، پس اگر باطل با حق مخلوط نميشد، بر طالبان حق پوشيده نميماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص ميگشت، زبان دشمنان قطع ميگرديد؛ امّا قسمتي از حقّ و قسمتي از باطل گرفته می شود و به هم آمیخته ميشوند، آنجا است كه شيطان بر دوستان خود چيزه ميگردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات خواهند يافت.»
با توجه به سخنان گهربار مولاي متقيان- علیه السلام - ، عوامل اصلي ايجاد فتنه، پيروي از هواهاي نفساني نظير قدرتطلبي، دنيادوستي و همچنين بدعتگذاري در دين خدا است. فتنهگران با جلوه دادن باطل در پوستة حق، افكار عمومي را فريب ميدهند و در تشخيص حق از باطل تزلزل ايجاد ميكنند. هر گاه مرز حق و باطل در جامعهاي از بين رود، به گونهاي كه مردم نتوانند حق را از باطل تشخيص دهند، بنيان فتنه در جامعه پيريزي ميشود.
پی نوشت:
2) منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، الخويي، ج 18، ص 320.
3)همان، ج 16، ص 194.
4) مجمع البحرين، طريحي، ج 6، ص 290.
5) مائده / 49.
6) بقره / 193.
7) حديد / 14.
8) انفال / 73.
9) مائده / 41.
10) نساء / 101.
11) توبه / 47.
12) نهج البلاغه، خطبه 93.
13) پيام امام، شرح تازه و جامعي بر نهج البلاغه، آیت الله مكارم شيرازي، ج 4، ص 236.
14) نهج البلاغه، خطبه 50.