جالب اين است كه بدانيد حكومت مصدق كه به وسيلهى آمريكائىها سرنگون شد، هيچگونه خصومتى با آمريكائىها نداشت. او در مقابلهى با انگليسىها ايستاده بود و به آمريكائىها اعتماد كرده بود؛ اميدوار بود كه آمريكائىها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار علاقه ميكرد، شايد اظهار كوچكى ميكرد. با اين دولت، آمريكائىها اين كار را كردند. اينجور نبود كه دولتى كه در تهران سر كار است، يك دولت ضد آمريكائى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكبارى اقتضاء كرد، آمريكائىها با انگليسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اينجا و كار خود را كردند.
تقريباً ده سال از اين قضيه گذشت، حادثهى قيام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى پيش آمد. يعنى اينها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در اين كشور كردند؛ بالاخره يك انفجارى در ده سال بعد از اين قضيه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اينجا هم طرف قضيه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوى بود، اما آمريكائىها پشت سر اين حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقويت ميكردند و به وسيلهى او بر همهى امور كشور ما مسلط شده بودند. اين مبارزه ادامه پيدا كرد تا سال 43؛ آمريكائىها ناگزير شدند مستقيماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعيد كردند. اينجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پيش ببرند و به خيال خودشان ملت ايران را مغلوب كنند؛ اما ملت ايران مغلوب نشد.
بعد از سال 43 كه حكومت مطلقهى محمدرضا پهلوى به پشتيبانى آمريكائىها در كشور هزاران فاجعه آفريد و آمريكائىها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبى و تجاوز در ايران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ايران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعليم دادند، هزاران جنايت در ايران كردند، بالاخره در سال 56 و دنبالهاش سال 57 اين حركت عظيم ملت ايران به رهبرى امام بزرگوار شروع شد. اين دفعه، اين مبارزه ديگر مبارزهاى نبود كه اميد پيروزى براى دشمن وجود داشته باشد. ملت ايستاد، مقاومت كرد، فداكارى كرد؛ مردانش، زنانش، حتّى دانشآموزانش در خيابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ايران پيروز شد. يعنى در اين مبارزهى طولانى از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بيست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پيروز ميدان شد، ملت ايران بود.