این کارت را خیلی دوست می داشتم و آن را به خوبی نگهداری می کردم . یک هفته بعد از طرف مدرسه به دانش آموزان گفتند برای بازسازی حرم مطهر امام حسین (ع) از طریق ستاد بازسازی عتبات کمک جمع آوری می کنند . من هم همین کارتی را که گرفته بودم با نامه ای که نوشتم هدیه دادم
– در نامه چه نوشتی ؟
نوشتم : " به نام خدا – نامه می نویسم برای امام حسین (ع) – خیلی ها دل دارند که به کربلا بروند ، بعضی می گویند باید پولدار شویم تا به کربلا برویم ، ولی من می گویم باید قسمت شود و کربلا مارا بخواهد . من این نامه را که می نویسم اشک از چشمهایم جاری می شود ، خدایا ، می شود روزی به کربلا بیایم و کنار ضریح آن امام بزرگوار درد دل کنم ، من این هدیه را که در ۲۰ بهمن ۸۹ برای حفظ سوره فجر گرفتم به این نیت می دهم تا امام حسین (ع) را همیشه به یاد آورم ، اگر من پول زیادی داشتم ، هیچ وقت دریغ نمی کردم ولی پدرم یک کارگر ساده است و برای درس و مخارج ما کار می کند . "
– بعد چه شد ؟
نامه مرا مدیر مدرسه خوانده بود ، سر صف آمد و گفت آیا شما دانش آموزان معلم و مدیرتان را به گریه انداخته اید ؟ همه گفتند نه – مدیر گفت : زینب با نامه اش مرا به گریه انداخت و شب تا صبح گریه کردم ، بعد از آن یک کارت دیگر پارسیان خودش به من هدیه داد.
– کی و چطور به کربلا آمدی ؟
یک روز به من و خانواده ام اطلاع دادند آموزش و پرورش می خواهد زینب را به سفر کربلا ببرد . بعد هم گذرنامه تهیه کردند و تاریخ سفر پنجم تیر یعنی بعد از امتحانات خرداد اعلام شد و آقا امام حسین (ع) دعوتنامه مرا امضا کرد .
– این کاروان چگونه عازم کربلا شد ؟
آقای رازی مدیر کاروان زینب : آموزش و پرورش بجنورد برای تشویق کمک به عتبات دو هدیه سفر کربلا اختصاص داد . یک هدیه برای دانش آموزان و یک هدیه برای فرهنگیان، در مراسم قرعه کشی که با حضور جمع کثیری از فرهنگیان برگزار شد شماره ۴۷ به قید قرعه در آمد ، همه گفتند خوش به حال صاحب این شماره ، ببینیم نام کدام دانش آموز خوش شانسی است ، تا نام دانش آموز را خواندیم ، زینب وحیدی همان دختر روستایی که به امام حسین(ع) نامه نوشته است، فرهنگیان که از ماجرای کمک این دختر اطلاع داشتند اشک شوق ریختند ، جلسه منقلب شد و همه گریان از این حسن انتخاب .
تعدادی از معلم ها داوطلبانه ۳۰۰ هزار تومان کمک هزینه سفر زینب به کربلا را تقبل کردند. تعدادی از خانم معلم ها هم آمادگی خود را برای حضور در کاروانی که زینب را به کربلا می برد، اعلام کردند شور و هیجان خاصی در جمعیت حاضر افتاده بود ، به این ترتیب تصمیم گرفته شد این کاروان فرهنگی با هزینه خودشان عازم کربلا شوند و من هم که سابقه مدیریت کاروان داشتم توفیق خدمت به آنها را یافتم ، جالب این که هنگام عبور کاروان از مرز مهران ، شماره کاروان ما ۱ بود و امیدوارم در پیشگاه آقا امام حسین نیز شماره ۱ باشیم.
ـ در اولین نگاه به حرم و ضریح آقا امام حسین (ع) چه حالی داشتی و چه خواستی ؟
زینب : برای دیدن بارگاه مطهر آقا امام حسین(ع) لحظه شماری می کردم، با دیدن ضریح مطهر بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد ، احساس رضایت داشتم و برای همه آرزومندان و پدر و مادرم دعا کردم ، از خدا خواستم کمک کند تا نمازم را اول وقت بخوانم .
– چه توصیه ای برای دانش آموزان هم سن خود داری ؟
توصیه من به این دختر خانم ها این است که حجاب خودرا حفظ کنند و مواظب باشند خون شهدا پایمال نشود ، نماز اول وقت بخوانند و به پدر و مادر شان احترام بگذارند .
....."یکی هست که هنوز حرم با صفا تو ندیده و غم داره".....