2. دانشمند معروف اهل تسنّن، ابن ابي الحديد در شرح نهجالبلاغه مينويسد: در فتح مكّه( سال ششم هجري) شخصي به نام هبار بن أسوده، زينب دختر رسول خدا(ص) را كه در محمل نشسته بود، با نيزه ترسانيده ،و سبب شده بود كه وي فرزندش را سقط كند. پيامبر(ص) براي خون هبار احترام قائل نشد، و او را به اعدام محكوم كرد.{3} ابن ابي الحديد ميگويد: من اين خبر را براي استادم ابو جعفر نقيب نقل كردم. استادم فرمود: اگر رسول خدا ريختن خون هبار بن أسود را جايز بداند از آن رو كه او زينب را ترسانيده و سبب سقط جنين او شده، لازمه اين حكم آن است كه اگر حضرت پيامبر زنده بود، ريختن خون آن كس را كه حضرت فاطمه(س) را ترسانيده بود به طوري كه سبب سقط فرزند حضرت شد نيز جايز ميدانست.{4}
مير حامد حسين هندي، در كتاب عبقات الانوار، از كتاب الوافي بالوفيات، تأليف صلاحالدين صفدي كه از عالمان اهل تسنّن است، در شرح زندگي نظام از استادان و عالمان بزرگ اهل تسنّن نقل ميكند كه نظام گفت: پيامبر تصريح كرد كه مقام امامت از آن علي(ع) است و حضرت را به فرمان حق تعالي براي امامت معرّفي كرد؛ به طوري كه همه اصحاب از آن آگاه شدند؛ ولي عمر آن را به سبب ابوبكر، كتمان كرد. وي در ادامه سخن ميگويد: عمر در روز بيعت با ابوبكر به پهلوي حضرت فاطمه(س) ضربه زد كه بر اثر آن، محسن فاطمه سقط شد/
محدّث قمي در بيت الاحزان مينويسد: محمد بن جرير طبري امامي به سند معتبر از ابو بصير نقل ميكند كه امام صادق(ع) فرمود: حضرت فاطمه(س) روز سهشنبه، سوم جماديالثاني، سال يازدهم هجري از دنيا رفت و علّت وفات حضرت، ضربت قنفذ غلام عمر بن خطاب بود كه به دستور عمر با غلاف شمشير بهحضرت ضربه زد؛ به طوري كه فرزندش محسن سقط شد و همين امر، بيماري شديد حضرت را در پي داشت.{5}
همچنين نامه عمر به معاويه كه شرح اين حادثه را به طور گسترده بيان ميكند، خواندني است. مشروح اين نامه را علاّمه مجلسي، در كتاب بحارالانوار، ج 8، ص 222، چاپ قديم از كتاب دلائل الامامه، ج 2 نقل كرده است/
اقوال ديگري از عالمان تسنّن و تشيّع در اين زمينه نقل شده است كه مجالي براي نقل آن نيست. به هر حال، از مجموع آراي ناقلان اين حادثه استفاده ميشود اين واقعه دردناك كه آن افراد براي حضرت زهرا(س) پيش آوردند. سرانجام سبب شهادت آن اسوه تقوا و هدايت شد/
[1].بيت الاحزان،شيخ عباس قمي، ص 123، دارالحكمْ، قم المقدسه، 1412 ه’ ق/
[2].الامامْ و السياسه، ابن قتيبه الدينوري، ج 1، ص 30، اوّل، انتشارات شريف رضي/
[3].سيره ابن هشام، محمد بن اسحاق بن يسار المطلبي، ج 2، ص 482، مكتبْ محمد علي صبيح و أولاده.
[4].شرح نهجالبلاغه،ابن ابي حديد، ج 14، ص 193، داراحيأ الكتب العربيه/
[5].بيتالاحزان، شيخ عباس قمي، ص 189، دارالحكمه 1412 ه’. ق/