حسين (ع) كه گفته هاي كودكان تشنه لب، آتش بر جانش زده و ناراحتي روحي او را دو چندان كرده بود و در ضمن نمي توانست صراحتاً به كشته شدن عباس (ع) اشاره كند لذا با حالت و صداي مخصوصي فرمود: اي عزيزان من، عمويتان عباس را ديگر نخواهيد ديد و ديدار او در قيامت انجام خواهد گرفت...» واي كه اين فرمايش امام چه غوغائي برپا كرد و چه سوز و گدازي خيام را در برگرفت.
عمرسعد مي خواهد هر چه زودتر جريان كار پايان يابد و اين وظيفه سنگين و ننگيني كه ابن زياد به عهده او گذاشته سريعتر خاتمه پذيرد و به همين جهت به سربازان فرمان داد دسته جمعي حمله را به سوي امام آغاز نمايند.
سيدالشهدا در حالي كه بر روي اسب خود آماده دفاع نشسته بود نگاهي به اطراف انداخت و همه جوانب را از نظر گذارند...
در مقابل، لشگر متخاصم چون درياي مواجي در تلاطم بود... در سوي ديگر بدن و اجساد شهدا با همان ترتيبي كه شربت شهادت را نوشيده اند در كنار هم روي زمينهاي داغ و در زير آفتاب سوزان قرار داشت. در طرف ديگر، بدن قطعه قطعه شده قمر بني هاشم و دو دستهاي بريده و جدا شده او كاملا جلب نظر مي كرد و در پشت سر، خيمه و چادرهاي اهل بيت و بانوان و كودكان كه با تشنگي و از دست دادن عزيزان به وضع جانگدازي دچار شده بودند به چشم مي خورد...
هر يك از اين مناظر كافي است كه قوي ترين و دليرترين افراد را دستخوش سستي و رخوت سازد و قوه فعاليت را از او سلب نمايد ولي امام حسين (ع) مافوق اين حرفهاو بالاتر از چنين موضوعاتي بود بر طبق نوشته كليه مورخين چه مسلمان چه غير مسلمان چه سني و چه شيعي هر چند آن روز سيدالشهدا از مشاهده اين مناظر خونين و جگر خراش جريحه دارترين احساسات را پيدا كرد و باطنش از درد و الم مالامال بود ولي كمترين تزلزلي در عقيده اش حاصل نگرديد و كوچكترين تغييري در روحيه اش ايجاد نشد.
حضرت امام حسين (ع) از كودكان، بانوان به ويژه حضرت سجاد (كه به واسطه بيماري امكان شركت در جنگ را پيدا نكرد و اصولا وجودش براي عدم قطع سلسله امامت لازم و ضروري بود)، و همچنين حضرت زينب عليهاالسلام آن بانوي شيردل، خداحافظي و وداع آخرين را به عمل آورد و متذكر گرديد كه مبادا در جريان كار و پس از شهادت وي خود را دچار سرافكندگي و ذلت نمايند و در مقابل دشمن به عجز و درماندگي تن دردهند بلكه بايد كاملا سربلند و با افتخار باشند...
متأسفانه قواي عمرسعد و حمله همه جانبه آنها اجازه نداد امام بيش از اين تأمل و مذاكره نمايد و براي آنكه جنگ در نزديك چادرها در نگير لذا خود شخصا به پيشواز و مقابله آنها شتافت و نبرد يك نفر، يك نفري كه از صبح تا حال در شديدترين مبارزات شركت داشته و براي حق، قيام نموده بود با قواي مخاصم آغاز گرديد.
من نمي دانم چگونه مبارزه آن روز امام را تشريح نمايم و دلاوري او را به رشته تحرير در بياورم... واقعا قلم عاجز است و بيان درمانده...
هيچ توجه كرده ايد كه اگر شيري به گله بي شماري از گوسفندان حمله نمايد چه مي شود و چگونه آنها از برخورد با شير واهمه داشته و راه فرار را در پيش مي گيرند؟ آخرين نبرد عاشورا نيز نظير همين جريان را در بر داشت و سربازان كه در مقابل حمله شكننده و سرسختانه امام قرار مي گرفتند از بيم و هراس راه گريز را انتخاب مي كردند. سيدالشهدا در حالي كه به نبرد و مبارزه ادامه مي داد فرياد برمي آورد
«آيا براي كشتن من اين طور متحد و مصمم شده ايد. لعنت ابدي بر شما كه در راه ظلم و ستم و در راه كفر و الحاد به جنگ پرداخته ايد... اگر به شمشير من كشته شويد جاي شما در اعماق جهنم خواهد بود و اگر از مقابل من فرار نمائيد و جان خود را به سلامت در بريد افراد مزدوري بيش نخواهيد بود و در دنيا و در آخرت جز ذلت و خواري و سرافكندگي چيز ديگري عايد شما نخواهد گرديد. اطمينان كامل دارم كه در قبال اين عملي كه با من كرديد، خداوند: مرا عزيز و گرامي داشته، و انتقام سختي در انتظار شما خواهد بود»
امام ضمن بيان اين جملات، حملات خود را شديدتر و سخت تر نمود. اگر بگوئيم آن روز سيدالشهدا واقعا عملي در رديف معجزه انجام داد سخن به گزاف نگفته ايم. مگر معجزه چيست؟ معناي معجزه آن است كه ديگران از انجام شبيه و مشابه آن عاجز و ناتوان باشند و عملي كه امام در سرزمين كربلا به مرحله عمل درآورد كمتر كسي مي تواند از عهده آن برآيد و چنان شجاعت و بي باكي و خونسردي از خود نشان دهد.
توجه بفرمائيد، اين حسين است كه در كشاكش مبارزه و تار و مار كردن دشمنان رجز مي خواند و چنين مي گويد.
اذا كانت الابدان للموت انشأت
فقتل امرء و الله اولي و افضل
«وقتي بدنهاي ما آخرالامر دچار مرگ و نيستي مي گردد و هر كس مرگ را گردن خواهد نهاد پس به خدا سوگند در راه حق و حقيقت جان سپردن بهتر و بالاتر از مرگ در بستر مي باشد»
عمرسعد و ساير سرداران كه متوجه شدند اين طور مبارزه با سيدالشهدا نتيجه مطلوبي را عايد نخواهد كرد تصميم به اجراي دو نقشه گرفتند اول آن كه امام را محاصره نمايند تا مبارزه دسته جمعي و همه جانبه، آن حضرت را از پاي درآورد دوم آنكه عده اي را مأمور نمايند كه به طرف خيمه و چادرهاي اهل بيت حمله كنند تا از اين طريق نيز روحيه امام حسين را دچار تزلزل سازند.
برنامه به مورد اجرا گذارده شد و در ضمني كه خيام حرم مورد حمله واقع گرديد چهار دسته از سربازان به وسيله ي شمشير - نيزه - تير و حتي سنگ دفعتا امام را در برگرفته و ضربات گوناگون خود را وارد ساختند. سيدالشهدا كه از ابتداي مبارزه هر چند يك بار خيمه ها را از نظر مي گذرانيد ناگهان در ضمني كه از هر طرف تحت فشار جديد قرار گرفته بود متوجه صداي فرياد و ضجه زنان و كودكان گرديد و چون رو برگردانيد هجوم عده اي از لشگريان را به سوي چادرها مشاهده فرمود. اثر اين امر در حضرت چنان زياد بود كه فرياد برآورد «اي مردم اگر دين نداريد و به قيامت و روز پاداش اعتقاد نداريد لااقل آزاد مرد باشيد. شما با من جنگ مي كنيد و من با شما، زنها و كودكان صغير در اين ميان چه تقصيري دارند. دست از آنها برداريد»
ولي شدت حمله و فشار حمله كنندگان نه تنها نگذاشت امام از فرمايش خود نتيجه برگيرد بلكه باعث شد كه از هر طرف باران شمشير و سنان بر وجود مباركش ببارد تا جائي كه ماندن در روي زين امكان پذير نگرديد و نتيجتا سيدالشهدا از روي اسب با صدها زخم شمشير بر زمين افتاد.
حضرت امام حسين (ع) با آنكه با آن حال نزار بر زمين خورده و از زيادي رفتن خون و عطش غيرقابل وصف، ضعف زيادي بر وجود مباركش مستولي شده بود معذالك با همان وضعيت، افتان و خيزان به پيكار ادامه مي داد تا آنكه بالاخره جريانات فوق كار خود را كرد و امام بي حال نقش بر زمين گرديد مخصوصا آنكه در همين بين تيري به سوي آن حضرت رها شد كه بر گلوي مبارك نشست و خونريزي زيادي را ايجاد نمود. چون جدا نمودن سر سيدالشهدا از بدن و ارائه آن به ابن زياد و يزيد پاداش و جايزه هنگفتي را در برداشت چند نفر براي اين كار خود را آماده كرده و حتي تا نزديك امام حسين (ع) رفتند ولي با تمام شقاوتي كه داشتند و با تمام خبث طينت كه دارا بودند از اين عمل شنيع خودداري كرده و عقب نشيني نمودند كه از جمله آنها خولي ابن يزيد اصبحي مي باشد. ولي شمر كه در خونخواري و رذالت و پستي گوي را از همه ربوده بود پيش رفت و آن كاري را كه قلم از بيان آن شرم دارد انجام داد... دقيقه بعد بدن بي سر امام در روي زمين باقي مانده بود.
السلام عليك يا اباعبدالله - السلام عليك يابن رسول الله - السلام عليك يابن اميرالمؤمنين و ابن سيدالوصيين - السلام عليك يابن فاطمة الزهرا سيدة نساء العالمين - السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور - السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك عليكم مني جميعا سلام الله....
«سلام و درود بر تو اي اباعبدالله الحسين - سلام بر تو اي فرزند اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا پيشواي بانوان عالم. سلام بر تو اي وجود عزيزي كه از خون پاك و مقدست و پدر بزرگوارت خداوند انتقام خواهد گرفت و در مقابل داد خواهي برخواهد آمد - سلام دائمي و هميشگي بر تو و بر شهدا و ارواح مقدسي باد كه در راه تو به شهادت رسيدند و در جوار تو به خاك سپرده شدند.
آيا شما فكر مي كنيد با شهادت حضرت امام حسين انتقام يزيد و عمالش پايان يافت... آيا فكر مي كنيد پريشاني و ناراحتي اهل بيت در همين جا متوقف گرديد... اي كاش اين طور بود... ولي آن كشت و كشتار كه شهادت 72 تن از شريفترين و پاكترين افراد را از خود بر جاي گذاشت چنان جريان نامطلوبي در پي داشت كه به خوبي نشان مي داد صرفا موضوع مخالفت با شخص سيدالشهدا كه از طرف مخالفين عنوان گرديده در بين نبود زيرا اگر جز اين بود و فقط وجود امام حسين براي آنها غير تحمل بود ديگر آن اعمال بعدي چه معني داشت آتش زدن خيمه ها - شلاق زدن زنان و كودكان - تازاندن اسب بر پيكر مطهر شهدا و جدا نمودن سرهاي آنها از بدن - سرقت و در آوردن گوشواره و گردن بند به زور و جبر. نمونه بارزي بود كه اصولا علاوه بر مخالفت با شخص امام، ضديت شديد با خاندان اهل بيت را نيز شامل بود و جنبه انتقامجوئي و كينه توزي از آن جريان كاملا مشاهده مي گرديد.
در هر حال در غروب روز عاشورا، در موقعي كه ماه در جاي خورشيد روشنائي بخش گرديد و بر سرزمين كربلا تابيدن گرفت جز نعش شهدا - خيمه هاي سوخته و نيم سوخته - صداي گريه طفلان و كودكان - گريه و زاري اهل بيت و زنان حرم در از دست دادن شوهران، برادران و يا اقوام خود، چيز ديگري به چشم نمي خورد و شنيده نمي شد.
استاد حسين مسرور خطاب به ماه در شب يازدهم محرم چه خوب و متناسب اشعار زير را سروده است:
نكوتر بتاب امشب اي روي ماه
بر اين جسم نازكتر از جان شاه
بسا شمع رخشنده تابناك
زباد حوادث، فرو مرده پاك
حريفان به يكديگر آميخته
صراحي شكسته قدح ريخته
بتاب امشب اي مه، كه افلاكيان
ببينند جانبازي خاكيان
مگر نوح بيند كه از موج خون
چسان كشتي آورد بايد برون
كند جامه موسي بتن چاك چاك
عصا بشكند بر سر آب و خاك
ببيند خليل خداوندگار
زقرباني خود شود شرمسار
حضرت ابوالفضل پرچمدار و شمع فروزان کربلا، ص 190 تا 200