و این بحث گرچه در باب حج مطرح است لیکن به سرّ ولایت بر می گردد، نه سرّ حج، مگر آنکه بگوییم از آن جهت که ولایت بر اعمال و عبادات سایه افکن است. حقیقت ولایت به عنوان سرّ اعمال و عبادات ظهور می کند. آن ها ممکن است بر خدا و یا با مال حلال به مکه روند. مناسک و زیارت را هم به حسب ظاهر طبق دستور فقهی شان انجام دهند، اما وقتی فقه و احکامشان را از امام باقر و امام صادق –علیهما السلام- نمی گیرند و به رهبری عترت طاهر ایمان ندارند و به ولایت تکوینی و تشریعی آن ها معتقد نیستند، باطنشان انکار ولایت است و به صورت حیوانیت ظهور می کند، در نتیجه حج و زیارت و صوم و صلوه آن ها عبادت مقبول نخواهد بود. این صحنه گرچه در عرفات اتفاق افتاده است لیکن ممکن است مشابه این در صفوف طولانی نماز های جماعت هم اتفاق بیفتد. در صفوف طولانی نماز های جماعت که رقم آنها به چهار صد یا پانصد هزار می رسد نیز نماز گزار واقعی کم باشد. بنا بر این ولایت نقش کلیدی دارد و در روایات آمده است که: والی دلیل و راهنمای خطوط کلی دین است. اگر دین مینا و پایه های اولیه ای دارد و به نام نماز، روزه، زکات، حج و مانند آن، والی دلیل و راهنما بر آن ها است. مجری، مفسر، مبین و حافظ حدود احکام دین است. متخلفان را مجازات و امتثال کنندگان را تشویق و تأیید می کند و حدود الهی را حفظ می نماید. همانگونه که امیر امیر المؤمنان (ع) در وصیت نامه اش فرمود:
«اقیموا هذین المعمودین و اوتدوا هذین المصباحین.»
مراد از دو عمود و دو مصباح، قرآن و عترت است که وصیت فرمود: که این دو مشعل فروزان؛ قرآن و عترت (ولایت) را همچنان افروخته و روشن نگاه دارید که کار و امور شما به دست این ها انجام گیرد که اینان رهبران الهی هستند. اگر کسی حقیقت ولایت را عمدا رها کند گرچه به نماز، زکات و حج عمل نماید، چون فاقد سرّ است، قهرا انسانیت را هم از دست داده است، زیرا سرّ عبادات است که تربیت کننده و انسان ساز است و اگر کسی به سرّ عبادت نرسد انسان نیست. تا اینجا آنچه را از بیانات و کلمات امام سجاد، امام باقر و امام صادق –علیهم السلام- روشن شد این است که دستورات دین، ظاهری دارد و باطنی. باطن آن ها با جان انسان ها کار دارد و دیگران که مسأله اخلاق را در حد ملکات فاضله یا رذیله تبیین می کردند، مسأله تجسم و تجسد انسان به صور ملکات نفسانی را نمی توانستند تبیین کنند، گرچه تعبّدا می پذیرفتند و نقل هم می کردند که برخی به صورت حیوان محشور می شوند ولی راه علمی برای اثبات آن نداشتند ، اما بر اساس دو مبنای حکمت متعالیه: 1. جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس 2. حرکت جوهری، به خوبی می توان برای این روایات، دیدگاه علمی درست کرد و آن ها را از راه علمی فهمید که چگونه یک شخص به صورت انسان حرکت می کند اما در واقع حیوان است. در عین حال که انسان بوده حیوان شده است، نه اینکه حیوانی بشود در عرض انسان نظیر حیوانات دیگر، بلکه میمونی ست انسان نما، خوکی ست انسان نما گرگی ست انسان نما و ... و اینجا خلق و خوی خوی اولیه انسان است که به صورت حیوانیت اجرا می شود.
مطلب دیگر آن که: در جریانات حج، خداوند متعال فرمود: «فیه آیاتٌ بیناتٌ ...» گرچه در بسیاری از موارد سخن از آیه و علامت است، لیکن در مور حج فرمود: «آیات بیناتٌ، آیات و نشانه های فراوانی در حج هست. آیات و نشانه های تکوینی و خصوصیت های آسمانی و زمینی و اقلیمی و جوی و ... که برای همه است اما یک سلسله دستوراتی برای مناسک حج هست که عده ای از راه دور و نزدیک در آن جا سر می سایند. در خود حج آیات الهی است، کعبه جزء آیات الهی است، حجر الاسود و مقام ابراهیم و زمزم جزء آیات الهی است. این که سرزمین غیر ذی زرع به جایی برسد که دل های عده ای مشتاقانه علاقه مند به آنجا باشد و به کعبه و حرم خدا، که ابراهیم (ع) درخواست نمود: «فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم»، عشق بورزد، جزء آیات الهی است. و این آیات را کسانی می فهمند و می بینند که برای انجام وظیفه و تکلیف به حج رفته باشند نه برای تجارت و سیاحت که اینگونه انسان هایی که با این انگیزه ها به حج می روند نمی توانند سرّ حج و آیاتی را كه در حج هست، آنگونه که باید درک کنند.
-------------------------------
*منبع: عرفان حج، تالیف: آیت الله جوادی آملی، به کوشش: حسین رضوانی، نشر مشعر.