مرحوم محدّث قمي، اقوال محدّثان بزرگ اهل تشيّع و تسنّن درباره شهادت حضرت زهرا(س) و عاملان به شهادت رساندن حضرت را در كتاب بيتالاحزان{1} ذكر كرده كه خلاصهاي از آن چنين است:
1. ابو محمد بن عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، از عالمان معروف اهل تسنّن در كتاب الامامْ و السياسه مينويسد: ابوبكر دستور داد عدّهاي از اصحاب را كه با او بيعت نكرده بودند، براي گرفتن بيعت حاضر كنند؛ ولي افراد ابوبكر آنها را نزد امام علي(ع) يافتند. در اين هنگام عمر به خانه حضرت علي(ع) رفت و فرياد زد: بيرون بياييد. وگرنه سوگند به كسي كه جان عمر در دست او است، خانه را با اهل آن به آتش ميكشم. بعضي از حاضران به عمر گفتند: حضرت فاطمه(س) در اين خانه است. عمر گفت: اگر فاطمه هم در خانه باشد، باز هم آن را آتش ميزنم.{2}...
چرا هنگامي كه حضرت فاطمه(س) را در حضور علي(ع) شكنجه مي كردند، امام چيزي نمي گفت؟ مقصود از شكنجه حضرت زهرا(س) چيست؟به نظر مي رسد مقصود اهانت و آزاري است كه از سوي دشمنان صورت گرفته و به خانة علي (ع) هجوم برده و حضرت زهرا(س) پشت در قرار گرفت و مخالفان به ساحت مقدس فاطمه
زهرا(س) اهانت نمودند.
اكثرمورخان اهل سنت عقيده دارند كه نسبت به ساحت حضرت زهرا(س) اهانت نشده؛ ولي شيعيان عقيده دارند كه به فاطمه زهرا(س) اهانت شده است.
مشخص نيست كه امام علي(ع) از حضرت زهرا(س) دفاع نكرده باشد. شايد امام دفاع كرده ولي تاريخ آن را ثبت نكرده باشد. عدم دفاع علي(ع) از فاطمه(س) ممكن است مبتني بر دو
عامل زير باشد:
1_عدم قدرت دفاع:
تاريخ نشان مي دهد كه فاطمه (س) به دفاع از ولايت پرداخت، از اين رو هنگامي كه به خانةعلي(ع) هجوم بردند و قصد بردن ايشان به مسجد جهت بيعت را داشتند، فاطمه (س) بهدفاع از ساحت مقدس امام پرداخت و علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا(س) را نداشت. شايدبر همين اساس امام در مقام شِكْوي يكي از بدترين و سخت ترين دردها را آن دانست كه در حضور او همسرش را اذيت كنند و ايشان قدرت دفاع از همسرش را نداشته باشد. ازجملات امام استفاده مي شود كه علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا(س) را نداشته است.
تكليف گرايي:
شايد يكي از علل عدم دفاع امام آن باشد كه حضرت مأمور به صبر و سكوت بود كه در آن حكمت و مصلحت وجود داشت. امام علي(ع) 25 سال در برابر خلفا سكوت كرد و دست به قيام نزد. او علل عدم قيام را حفظ دين و حفظ وحدت اسلامي و رعايت مصالح جهان اسلام دانست.
براي قيام امام شرايط فراهم نبود،اما عوامل مذكور نقش بنيادي در سكوت امام داشت.
غرض از اين تهاجم در وهله اول شكستن حريم ولايت و ضربه به مقام عصمت بوده است، تا اهل بيت((عليهم السلام)) در نظر مردم تحقير شوند.
ديگر اينكه مى خواستند اميرالمؤمنين على((عليه السلام)) را براى بيعت به مسجد ببرند، در حالى كه آن حضرت با بيعت مخالف بودند; ليكن بيعت حضرت، حتّى به صورت ظاهرى و اجبارى، براى آنها بسيار اهميّت داشت; از همين رو به خانه حضرت يورش بردند. در را آتش زده، حضرت امير را به اجبار براى بيعت به مسجد بردند; البته در اين راستا حضرت زهرا((عليها السلام)) به دفاع از آن حضرت قيام نمود و در اين راه پهلوى مبارك دختر گرامى پيامبر شكست. كه همين مسأله در نهايت به شهادت آن عزيز مظلوم منجر گشت.
سلیم بن قیس میگوید:
از ابنعباس شنیدم كه میگفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علیعلیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت میكنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائكه برای من وصف كردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت كرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."
پس ابوبكر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:
تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.
چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت:
ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما كینه قدیم خود را هرگز ترك نمیكنید، والله كه میروم او را از قبر در آورم و بر او نماز میكنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بكشم و در نیام نكنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه كردند كه علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نكشیم ما به اهداف خود نمیرسیم. ابوبكر گفت: چه كسی این جرأت را میكند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: میخواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.
گفت: مرا بر هر کاری میخواهید بگمارید، اگرچه بر كشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبكر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس كه پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبكر زندگی میكرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، كنیزك خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون كنیزك آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت كند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بكشند چه كسی با ناكثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد كرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبكر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید كه اگر علی علیه السلام شمشیر بكشد؛ اول او را بكشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن كه نزدیك شد تا آفتاب در آید، زیرا میترسید كه اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل كند و فتنهای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مكن آنچه را گفته بودم، اگر بكنی تو را خواهم كشت.(كتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.
جبر و اختيار نقطة مقابل يكديگرند. طبق عقيده جبر، انسان از خود اراده و اختياري ندارد، و فاقد قوة تشخيص است، و عامل واقعي گفتار و كردار خويش نيست، و در برابر همة امور مجبور است. چرا كه نقش او از قبل در اين جهان تعيين شده، واو مجبور به اجراي نقش خود است. و در برابر هر آنچه كه برايش اتفاق مي افتد، بايد تسليم و راضي باشد. زيرا او به خودي خود نقشي در تغيير هيچ يك از حوادث زندگي خويش را ندارد،...
براي ايجاد روحيه اميد در خود، راهكارهاي زير مناسب است:
1. توجه به تواناييها و نكات مثبتي كه در خودتان ميبينيد؛ مثلاً همين كه شما از نظر تحصيلي تا اين مرحله پيشرفت كردهايد، بهترين دليل بر توانمندي شما است؛ و گر نه هرگز نميتوانستيد به دانشگاه راه پيدا كنيد؛ يا داشتن بدني سالم از جنبههاي مثبت شما استو...
2. مبارزه با افكار منفي؛ معمولاً افرادي در زندگي مأيوس ميشوند كه دائما نسبت به خود و محيط و شرايط زندگيشان، نگاهي منفي دارند ازاينرو براي تقويت روحيه اميد در خودتان افكار منفي را به ذهنتان راه ندهيد و اگر ذهن شما دچار اين افكار شد، با افكار مثبت با آنمقابله كنيد. يا اين كه خودتان را سرگرم كاري كنيد تا آن افكار منفي از بين برود.
3. هيچگاه در مسائل مادي خود را با افراد متمكّن و ثروتمند مقايسه نكنيد، بلكه به زير دستتان و كساني كه شرايط زندگيشان از شما بدتر است، نگاه كنيد.
4. واقع بين باشيد و توقع بيش از حد از خودتان نداشته باشيد.
5. اهداف خود را در زندگي مشخص كرده، بر اساس آن، برنامهريزي كنيد.
6. اگر گاهي با شكست مواجه شديد، به جاي اين كه زانوي غم در بغل بگيريد، سعي كنيد با يك بازنگري در آنچه انجام دادهايد علت شكست را شناسايي كنيد تا دوباره آن شكست تكرار نشود. در هر صورت شكستها نيز مانند موفقيتها، بخشي از زندگي است، و بايد هر دورا در كنار هم به عنوان واقعيتهاي زندگي پذيرفت و آنها را به عنوان تجارب سودمند و سكوي پرش براي دستيابي به اهداف بعدي، مورد استفاده قرار داد
شيث پسر حضرت آدم و حواء، دومین پیامبر الهی پس از حضرت آدم است. حضرت آدم او را وصي و جانشين خود ساخت. شيث علاوه بر جانشيني پدرش حضرت آدم، خودش پيامبر هم بود.
www.morsalat.com
اگر ما 14 معصوم داريم چرا مي گويند همه پيامبران معصومند و بعضي مثل حضرت يوسف كه خطا داشته اند چرا معصوم هستند ؟
ماجراي حضرت يوسف(ع):
موضوع ياد شده در آيه هاي 41 به بعد سوره مبارك يوسف آمده است. در آيات مزبور مي خوانيم: «يصحبي السجن اما احدكما فيسقي ربه خمرا و اما الاخر فيصلب فتاكل الطير من رأسه قضي الامر الذي فيه تستفتيان * و قال للذي ظن انه ناج منهما اذكرني عند ربك فانسيه الشيطن ذكر ربه فلبث في السجن بضع سنين؛ اي دوستان زنداني من! اما يكي از شما (دو نفر، آزاد مي شود و) ساقي شراب براي صاحب خود خواهد شد؛ و اما ديگري به دار آويخته شده و پرندگان از سر او مي خورند و مطلبي كه درباره آن (از من) نظر خواستيد، قطعي و حتمي است و به يكي از آن دو نفر، كه مي دانست رهايي مي يابد گفت: مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] يادآوري كن! ولي شيطان، يادآوري او را نزد صاحبش از خاطرش برد و به دنبال آن (يوسف) چند سال در زندان باقي ماند».
همان گونه كه در آيه شريفه آمده، حضرت يوسف زماني كه احساس كرده اين دو به زودي از او جدا خواهند شد براي اين كه روزنه اي به آزادي پيدا كرده و خود را از گناهي كه نابه حق به او نسبت داده بودند، تبرئه نمايد به يكي از آن دو رفيق زنداني، كه مي دانست آزاد خواهدشد، سفارش كرد كه نزد مالك و صاحب اختيار خود؛ يعني شاه از من سخن بگو تا تحقيق كرده، بي گناهي من ثابت شود. هر چند او هم فراموش كرد چنين اقدامي را انجام دهد (آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 9، ص 413، دارالكتب الاسلاميه).
پيداست چنين حركتي از سوي حضرت يوسف، كه تلاش براي اثبات بي گناهي خود است، با مقام شريف عصمت، هيچ گونه ناسازگاري ندارد.
اخلاص ورزيدن به درگاه الهي، موجب اين نمي شود كه نبايد به اسباب ظاهري نيز توسل جست؛ چرا كه از نهايت ناداني است كه انسان انتظار داشته باشد همه اسباب به كلي بي فايده بوده و بايد اهداف خود را بدون بهره جويي از آنها انجام دهد، بلكه اخلاص، تنها سبب مي شود كه انسان به سبب هاي ديگر، دل بستگي و اعتماد نداشته باشد؛ وانگهي، در جمله «اذكرني عند ربك» قرينه اي وجود ندارد حاكي از اين كه حضرت يوسف به غير خدا دل بستگي داشته است(علامه طباطبايي، الميزان، ج 11، ص 181، مؤسسه الاعلمي).
اما در مورد معصوم بودن پيا مبران به طور كلي:
همه ي پيامبران معصوم هستند مانند اما مان و اگر بعضي از آنها خطا و اشتبا هي داشته اند مثل حضرت آدم كه از درخت ممنوعه خوردند ، عمل ايشان گناه نبود بلكه ترك أولي بود ( ترك أولي يعني كار بهتر را ترك كردن)
www.morsalat.com
در بحار الانوار روایاتی نقل شده است که تعداد پیامبران را 124 هزار نفر ذکر کرده است . شماری از این روایات عبارت است از:
1 . حضرت رسول میفرماید: «خداوند 124 هزار پیامبر آفریده و من گرامیترین آنان نزد خداوند هستم . . . و 124 هزار وصی آفریده که علی (علیه السلام) گرامیترین آنها نزد خداوند و بهترین ایشان است .» (1)
2 . امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: «هر کس دوست دارد 124 هزار پیامبر با او مصافحه کنند، امام حسین (علیه السلام) رادر نیمه شعبان زیارت کند; چرا که ارواح پیامبران از خداوند برای زیارت حضرتش اذن میگیرند و به آنان اجازه داده میشود و پنج نفر از ایشان اولوالعزم هستند» . (2)...
بر اساس احاديث و روايات شيعي علم امام(ع) موهبتي الهي است و نه اكتسابي؛ بدين صورت كه هرگاه هر چه را بخواهد بداند، ميداند. خداوند متعال ميفرمايد:
عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الّا من ارتضي من رسولٍ.[1]
اين آيه نشان ميدهد كه اختصاص علم غيب به خداوند به اين معني است كه غيب را مستقلاً و از پيش خود ـ با لذات ـ كسي جز خدا نميداند، ولي ممكن است پيامبر با رضايت پروردگار متعال، بداند و نيز ممكن است ديگر انسانها به تعليم پيامبران از آن آگاهي يابند....