زردشتيان به نبوت از زردشت اعتقاد دارند و كتاب اوستا را از او ميدانند. بنابر روايات و اخبار خودشان زردشت در قرن ششم پيش از ميلاد مسيح در شرق و يا در غرب ايران تولد يافته و در 30 سالگي از جانب اهورا مزدا به پيغمبري برگزيده شده و آيين خود را در آن عصر انتشار داده است[1].
توجه به همين كلام استاد مطهري ميتواند در اين راستا و آن كه آيين زردشتي آيا از اديان الهي است ما را راهنمايي كند.[2]
برحسب آن چه تاريخ نشان ميدهد نژاد آريا پس از استقرار در سرزمين ايران به پرستش مظاهر طبيعت و... البته مظاهر موت طبيعت از قبيل آتش ،خورشيد، باران و خاك مي پرداختند. آن چه در ايران قديم وجود داشته، اعتقاد به دو آفريدگار بوده است، نه دو گانه پرستي يعني ايرانيان قايل به شرك در خالقيت بودهاند نه شرك در عبادت...
اسلام، ازدواج هايى را كه بين مردان و زنان اقليّت ها صورت مى گيرد قانونى مى داند، ولى ازدواج در بين مسلمين را محدود و منحصر به هم كيش و هم آيين خود مى شمارد و به زنان مسلمان اجازه ى ازدواج با غيرمسلمان را نمى دهد ـ ازدواج غيرمسلمان ـ اگرچه ذمّى و متعهّد هم باشد ـ با زنان مسلمان ممنوع و جرم محسوب مى شود.
اسلام كه همه ى قوانينش براساس حكمت است، اين موضوع را نيز از نظر دور نداشته كه با ازدواج زنان مسلمان با مردان غيرمسلمان، نه تنها نسبت به ايمان و عقيده ى زنان مسلمان در مقابل خطر مسلّمى كه آنان را تهديد مى نمايد ابراز بى تفاوتى مى شود، بلكه راه براى انحراف آنان به سوى كفر و ارتداد هموار مى گردد؛ لذا اجازه ى چنين عملى را به زنان مسلمان نداده است.
اسلام بر كفو بودن زوجين ـ نه از جهت ثروت و مقام و نژاد و...، بلكه از حيث ايمان و عقيده تأكيد دارد.
الف) اسلام آوردن زن
اگر زنى كه شوهرش غيرمسلمان است اسلام آورد، از نظر قانونِ اسلام، در صورتى كه از هنگام عقد تا مسلمان شدن زوجه، همسر وى عمل زناشويى انجام نداده باشد، اين ازدواج خودبه خود منفسخ مى گردد، و اگر عمل زناشويى انجام گرفته باشد، به مرد غيرمسلمان مدّت معيّنى ـ كه در روايات و كلمات فقها، عدّه ى طلاق است ـ مهلت داده مى شود تا يا به اختيار خود اسلام آورد و پيوند زناشويى بين آنها هم چنان محفوظ بماند و يا در صورت مسلمان نشدن آن را برهم زند.
بدين صورت كه اگر مرد اسلام نياورد، ازدواج منفسخ مى شود.[1]
قرآن مى فرمايد:
(لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛[2] و خداوند كافران را بر مسلمانان تسلّطى نداده است.
و ادامه ى ازدواج در چنين موردى، از مصاديق تسلّط است.
ب) اسلام آوردن مرد
هرگاه مرد مسلمان شود، ولى زن هم چنان غيرمسلمان باقى بماند، دوصورت قابل تصوّر است:
1. زن از پيروان مذاهب سه گانه (اهل كتاب) باشد؛
2. زن مذهبى غير از مذاهب سه گانه (اهل كتاب) داشته باشد.
در صورت اوّل، مرد تازه مسلمان مى تواند با زن خود به زندگى زناشويى ادامه دهد و، در صورت دوّم، هرگاه مرد مسلمان شده، ولى عمل زناشويى انجام نشده باشد، ازدواج خودبه خود منفسخ مى گردد.
و اسلام آوردن مرد اگر بعد از عمل زناشويى محقّق شده باشد، در مدّتى كه به زن مهلت داده مى شود، اگر مسلمان شد ازدواج به حال خود باقى مى ماند و اگر مسلمان نشد، ازدواج ملغى مى شود.[3]
ج) اسلام آوردن زوجين
در صورتى كه هردو اسلام آورند، ازدواج آنان هم چنان محفوظ مى ماند.[4]
پی نوشتها:
[1]. علامه حلى، شرايع الاسلام، ص 181.
[2]. سوره ى نساء، آيه ى 141.
[3]. علامه حلّى، همان، ص 295.
[4]. همان، ص 299.
منبع: اسلام و اقليّت هاى مذهبى، محمد باقر طاهرى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).
حضرت عباس بن علی بن ابیطالب(ع) که در جریان واقعه عاشورا (سال 61 هـ) 34 سال از عمر با عزتش میگذشت[1] دارای همسر و فرزندانی بود. اگرچه منابع در تعداد همسر و فرزندان حضرت اختلاف نظر دارند ولی همه منابع بر ازدواج حضرت با «لبابه» دختر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب اتفاق نظر دارند.[2] برخی نیز از کنیزی یاد کردهاند که از کنیزان حضرت بود، و از آن جناب صاحب فرزندی بنام حسن گردید. هم چنین برخی منابع از فرزندی بنام «محمد» سخن به میان آوردهاند که در سن 15 سالگی در جریان عاشورا در کنار پدر به شهادت رسید[3]. نسل حضرت عباس از فرزندش عبیدالله که از علماء و برجستگان عصر خود محسوب میشد ادامه یافت[4]. عبیدالله که مورد محبت حضرت زین العابدین بود[5] با دختری از امام حسن(ع) بنام رقیه ازدواج نمود و فرزندان شایسته و فاضلی را به جامعه اسلامی تحویل داد [6].
پاورقی ها:
[1] . عمده الطالب، ص 356.
[2] . المعارف ابن قتیبه، ص 96.
[3] . بطل العلقمی، ج 3، ص 433.
[4] . عمده الطالب، ص 356.
[5] . بحارالانوار، ج 22، ص 274، مقتل الحسین، ابو مخنّف ص 176.
[6] . معجم البهران ج 4، ص 19.
منبع: اندیشه قم
پرسش:چندی قبل پسری به خواستگاری ام آمد و حالاتصمیم به ازدواج گرفته ایم اما مشكل آن است كه سن اینجانب هفت سال از این پسر بزرگتر است. با موافقت ایشان تصمیم گرفته ام شناسنامه ام را از طریق دریافت حكم دادگاه اصلاح كنم آیا در آینده دچار اشكال نخواهم شد؟
ما شيعيان سجده بر مهر را واجب نمیدانيم. بلکه همانند اهل سنت سجده را بر هر امر زميني مانند سنگ و خاک و چوب و. . . صحيح میدانيم با اين تفات که اهل سنت سجده بر غير اين امر را نيز صحيح میدانند. اما شيعه معتقد است سجده بر غير اين موارد صحيح نيست و واجب است که سجده بر خاک يا يکي از موارد فوق باشد(1)؛ علت اين اعتقاد نيز رواياتي است که بر همين اساس وارد شده است و بديهي است که در اين جزئيات فقهي هر فرقه به منابع مورد اعتماد خود که آن را به سنت پيامبر میرساند تمسک میکند...
در رابطه با تجديد نبوّتها در دوران قبل از خاتميت، علل متفاوتي ذكر گرديده است؛ از جمله اين كه:
الف) پيش از عصر خاتميت، بشريت به حدي از بلوغ فكري نرسيده بود كه بتواند تمام برنامه تكاملي براي همه ادوار تاريخي را يكجا دريافت كند؛ ليكن در دوران خاتميت بلوغ لازم در اين رابطه حاصل گرديد.
ب ) در عصر قبل از خاتميت، بشريت قادر به حفظ كامل كتاب آسماني و مصون داشتن آن از تحريف نبوده است؛ ولي در دوران خاتميت بشر چنين بلوغ و توانايي را يافته است. تاريخ كتابهاي آسماني، بهترين شاهد بر اين مدعا است...
کارکردهاي ولايت فقيه بسيار گسترده تر از عملکرد مرجعيت است؛ نهاد مرجعيت به صورت عمده بر تبليغ و تبين احکام ديني مبتني است و حال آنکه ولايت فقيه علاوه بر تبيلغ دين و تبيين احکام ديني متکفل اجراي قوانين و ارزشهاي ديني در جامعه مي باشد. در بررسي موضوع فوق ابتدا به ضرورت، فلسفه وجودي و کارکرد ولايت فقيه در جامعه پرداخته و سپس تفاوت کارکردهاي مرجعيت با ولايت فقيه بيان مي شود:
يکم. ضرورت، فلسفه و کارويژه اصلي ولي فقيه:
به صورت خلاصه در پاسخ پرسش فوق گفتني است. تبيين صحيح فلسفه ولايت فقيه به تحليل دو نكته بر ميگردد:
1. چرا جامعه نيازمند زعامت و ولايت سياسي است؟
2. چرا در جامعه اسلامي اين زعامت سياسي، براي فقيه جامع شرايط قرار داده شده است؟
جامعه انساني از آن جهت كه مشتمل بر افراد با منافع، علاقهها و سليقههاي متعارض و مختلف است، به طور ضروري نياز به حكومت دارد. اجتماع انساني - هر چند در حدّ بسيار مختصر نظير يك قبيله يا روستا، نيازمند نظام و رياست است...
در ارتباط با سرنوشت مادر مكرمه ي حضرت امام سجاد عليه السلام اقوال مختلفي ذكر شده كه بعضي افسانه ي محض است و بعضي از اعتبار برخوردار نيست. صحيح ترين قول در اين زمينه اين است كه آن بانو پس از وضع حمل حضرت سجاد عليه السلام به فاصله اندكي وفات نمودند. بنا به نقل بحارالانوار اين قول را «قطب الدين راوندي» در الخرائج و مرحوم «صدوق» در عيون اخبار الرضا نقل نموده اند. [1] .
اما اينكه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق كرده باشد و يا با «ذوالجناح» به سمت «ايران» شتافته و سپس در دل كوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد كه جزء افسانه هاي تاريخي است و يا اينكه پس از شهادت حضرت امام حسين عليه السلام «زبيد» مولاي آن حضرت، ايشان را به زني گرفته باشد، كه «ابن سعد» نقل مي كند، [2] اين اقوال هيچ قابل توجه نبوده و از صحت و اتقان برخوردار نيست.
بايد توجه داشت پس از رحلت مادر حضرت سجاد عليه السلام ايشان در دامان دايه اي پرورش يافت كه به شكل طبيعي هميشه حضرت او را «مادر» صدا مي زدند. و بر اساس سندهاي متعددي «زبيد» با همين «كنيز» كه مسئوليت دايگي حضرت را عهده دار بوده است، ازدواج نموده است و به غلط چنين شهرت يافت كه امام سجاد عليه السلام مادر خود را شوهر داده است. [3] .
[1] بحارالانوار، ج 46، ص 8، ح 19 (به نقل از عيون اخبار الرضا) و ص 10، ح 21 (به نقل از الخرائج).
[2] طبقات، ج 5، ص 12، و 211.
[3] اعيان الشيعه، ج 1، ص 629 و بحارالانوار، ج 46، ص 8 و 9 و ح 19 (به نقل از عيون اخبارالرضا).
روزی عزرائیل نزد موسی علیهالسلام آمد، موسی علیهالسلام پرسید: «برای زیارتم آمدهای یا برای قبض روحم؟»
عزرائیل: برای قبض روحت آمدهام.
موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل: مهلتی در کار نیست.
موسی علیهالسلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیهالسلام مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی علیهالسلام نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!»
مادر گفت: «چه سفری؟»
موسی علیهالسلام فرمود: «سفر آخرت.» مادر گریه کرد.
موسی علیهالسلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیهالسلام زد و گریه کرد، دل موسی علیهالسلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.
خداوند به موسی علیهالسلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما میآیی، اینگریه و زاریت چیست؟»
موسی علیهالسلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم میسوزد.»
خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری میکنم و آنها را در آغوش محبتم میپرورانم.»
دل موسی علیهالسلام آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو میگیری؟
عزرائیل: از دهانت.
موسی: آیا از دهانی که بیواسطه با خدا سخن گفته است جانم را میگیری؟
عزرائیل: از دستت.
موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل: از پایت.
موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفتهام؟
عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیهالسلام داد، موسی علیهالسلام آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی علیهالسلام گفتند: یا اهون الانبیاء موتا کیف وجدت الموت؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحتتر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟» موسی علیهالسلام گفت: کشاة تسلخ و هی حیة؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»
منبع:مناهج الشارعین، (علامه میرداماد)، ص 590.
بلى، در اينجا تنها به ذكر نمونه هاى اندكى از آنچه كه در تاريخ نقل شده، بسنده مىكنيم: 1. عزادارى بنىهاشم در ماتم سيدالشهدا؛ از امام صادق(ع) روايت شده است: «پس از حادثه عاشورا هيچ بانويى از بانوان بنىهاشم، سرمه نكشيد و خضاب ننمود و از خانه هيچ يك از بنىهاشم دودى كه نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنكه ابن زياد به هلاكت رسيد. ما پس از فاجعه خونين عاشورا پيوسته اشك بر چشم داشتهايم»نگا: امام حسن و امام حسين(ع)، ص 145.. 2. عزادارى امام سجاد(ع)؛ حزن امام سجاد(ع) بر آن حضرت به صورتى بود كه دوران زندگى او، همراه با اشك بود...