در این نوشتار در ابتدا، به مسأله ریش تراشی، از نظر روایات فقهی، و سپس حكمت های قطعی یا احتمالی آن با توجه به روایات و كلمات دانشمندان جدید می پردازیم.
مستند حكم حرمت تراشیدن ریش روایات زیادی است كه شیعه و سنی از رسول اكرم(ص) نقل كرده اند. از ائمه اهل بیت(ع) نیز روایاتی در این معنا آمده است كه البته به كثرت روایات نبوی نیست. گاهی روایات نبوی را در این موضوع تا 33 روایت جمع كرده اند.
به عنوان نمونه روایاتی از حضرت رسول(ص) و حضرات ائمه(ع) می آوریم: 1) رسول الله(ص): "أحفوا الشوارب و أعفوا اللحی" یعنی سبیلتان را كوتاه كنید و ریش خود را آزاد بگذارید.
2) رسول الله(ص): "حلق اللحیة من المثلة و من مثل فعلیه لعنةالله" یعنی تراشیدن ریش نوعی مثله كردن است و لعنت خدا شامل كسی كه چنین كند.
3) رسول الله(ص): "الشیب نور المؤمن من أراد أن یطفئه فلیطفئه" یعنی ریش نور مؤمن است. پس هر كس خواست نورش خاموش كند چنین كند.
این تنها نمونه ای از روایات بود. با این وجود تصمیم گیری در باب حرمت و حلیت تراشیدن ریش، با فقها است. در این موضوع ـ به مانند بسیاری از دیگر احكام فقهی ـ پیچیدگی هایی هست كه تنها اهل تخصص می توانند در آن نظر بدهند. تنها با خواندن چند روایت نمی توان به حكم الهی دست یافت. به عنوان نمونه، در همین روایات می بایست صدور، جهت صدور و دلالت آن، یك به یك بررسی شود، و سپس سیره متشرعه و اجماعات فتوایی و عملی قدمای از فقها ـ با تفحص در مناشئ آن با ملاحظه حتی احتمالات ـ بررسی گردد. غموض بحث به حدی است كه با وجود این تعداد روایت، غالب فقها احتیاط كرده اند و فتوا نداده اند. وظیفه غیرمجتهد آن است كه یا با مراجعه به آراء فقها به رأی مطابق احتیاط عمل نماید و یا از مجتهد عادل و اعلم تقلید كند. تا این مقدار از روایات، برای اظهار حكم فقهی ـ البته پس از فحصهای لازم ـ كافی است.
از آنـجا كه در زندگى اجتماعى سرنوشت افراد به هم مربوط است , و به اصطلاح افراداجتماع در سـرنـوشـت يكديگر اثر دارند حق نظارت در اعمال ديگران حق طبيعى و خاصيت زندگى دست جمعى است بنابراين انجام اين فريضه نه تنها با آزاديهاى فردى مخالف نيست , بلكه وظيفه اى است كه افراد در مقابل يكديگر دارند .
منبع : تفسير نمونه، آیت الله العظمی مكارم شيرازى و ديگران ج 3 ص 53
نکته اول
1. شخصیّت و احترام افراد حفظ مى شود که دادن شخصیّت به افراد یکى از موانع سقوط در گناه است چرا که اگر شخصى در جامعه معروف به گناه و زشتى باشد دیگر باکى براى گناه کردن ندارد، و خود را بیشتر آلوده به گناه مى کند، امّا همین که دید گناهش را پوشش دادند، شرم و حیا مانع مى شود که گناه کند، و اینکه اسلام مى گوید غیبت نکن، یکى از دلایلش همین است که وقتى رسوا شد مى گوید: حالا که آبروى ما رفت پس هر کارى که دلمان مى خواهد انجام دهیم، و درباره تربیت بچّه هم اسلام مى گوید او را تحقیر نکن و نزن و نگو که نمى فهمى و بى شعورى، بلکه به او شخصیت بده تا به ارزش خود پى ببرد و کار خلاف انجام ندهد .
2. فایده دوم این است که پایه هاى امتحان الهى محکم شود. اصل آزادى و اختیار با ستّاریّت محفوظ است، چرا که اگر کسى با یک گناه رسوا مى شد دیگر گناه نمى کرد و گناه نکردنش به خاطر ترس از رسوایى بود، نه پایبند بودن به اصول اخلاقى و اسلامى، و تکامل شکل نمى گرفت و مسأله جبر پیش مى آمد.
باید پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشد، خداوند از هر عیبى منزّه است و بنده هم باید سعى کند خود را از عیب ها منزّه کند، باید متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى دیگران را نریزد و تنها نقطه ضعف ها را نبیند
نکته دوم
مبادا از این ستّاریّت خداوند سوء استفاده کنیم و خیال کنیم خداوند ما را بخشیده است بلکه شاید این مقدّمه عذاب و مجازات دردناک الهى باشد .
و کلام امام على(علیهالسلام) بر همین مطلب اشاره دارد که بیدار باشید و از ستّارالعیبها بودن خداوند سوء استفاده نکنید.
نکته سوم
باید پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشد، خداوند از هر عیبى منزّه است و بنده هم باید سعى کند خود را از عیب ها منزّه کند، باید متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى دیگران را نریزد و تنها نقطه ضعف ها را نبیند.
یکى از ویژگى هاى انسان مؤمن عیب زدایى است و عیب جویى از صفات زشت است که در مؤمن وجود ندارد، انسان وقتى به کمال مى رسد که عیب هاى خویش را بشناسد و آن را برطرف سازد و این در صورتى امکان دارد که انسان اوّل عیب هاى خود را بشناسد چون تا انسان به نواقص خود آگاه نشود نمى تواند چاره جویى کند.
انسان از چند راه مى تواند به عیب های خود آگاه شود:
1. از راه مراقبه و محاسبه، که انسان مواظب اعمال و رفتار خود باشد و خود را مورد حسابرسى قرار دهد، به خصوص اگر بتواند خود را با افراد صالح مقایسه کند، چرا که وقتى خود را فاقد فضایل کمالات آنها مى بیند مى تواند به عیب هاى خود پى ببرد.
2. عبرت گرفتن از رفتار افراد نادرست و بداخلاق که باید ادب را از بى ادبان آموخت یعنى آنچه را که آنها انجام مى دهند انسان برخلافش را انجام دهد.
3. معاشرت با دوستان خوب که او را نصیحت کنند و عیب هایش را به او تذکر دهند چرا که امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: «أحَبُّ إخوانى إلَىَّ مَن أهْدى إلَىَّ؛ محبوب ترین برادرانم نزد من، کسى است که عیبهایم را به من هدیه کند.»(2)
مبادا از این ستّاریّت خداوند سوء استفاده کنیم و خیال کنیم خداوند ما را بخشیده است بلکه شاید این مقدّمه عذاب و مجازات دردناک الهى باشد
امام هفتم (علیه السلام) وقتى اوقات شبانه روز را به چهار قسمت تقسیم مى کند یک ساعتش را معاشرت با برادران قرار مى دهد و مى فرماید: «وَ ساعَةٌ لِمُعاشِرَةِ الإخوانِ وَالثِّقاتِ الَّذینَ یُعَرِّفُونکم عیب هاکم وَ یُخْلِصون، لَکمْ فِى الْباطِنِ؛ ساعتى براى رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادى که شما را به عیب هایتان آگاه مى سازند و قلباً نسبت به شما خلوص و صفا دارند، اختصاص دهید.»(3)
روایات ما دوست واقعى را کسى مى دانند که تو را از کارهاى زشت باز دارد: «صَدیقُک مَنْ نَهاک». (4)
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «لا تَبْتَهِجَنَّ بِخَطَاءِ غَیْرِک فإنَّک لَنْ تَمْلِک الإصَابَةَ أبَداً ؛ از خطاى دیگران هرگز شادمان مشو، زیرا تو نیز براى همیشه از خطا کردن مصون نیستى».(5)
و همان حضرت فرمودند: «مَنْ عابَ عِیْبَ، وَمَنْ شَتَمَ اُجِیبَ ؛ هر کس عیب جویى کند، عیب جویى شود و هر کس دشنام دهد، پاسخ شنود». (6)
به فرموده امام صادق(علیه السلام): «الأثرارُ یَتْبَعونُ مَساوِىءَ النّاسِ وَیَترکونَ مَحاسِنَهُم کما یَتْبَعُ الذُّبابُ المَواضعَ الفاسِدَة مِن الجَسَدِ وَیَتْرُک الصَّحِیحُ؛ افراد عیب جو همانند مگس هستند که روى ناپاکى ها و آلودگى ها مى نشینند و دنبال کارهاى زشت و عیب های مردم هستند و خوبى هاى آنان را نادیده مى گیرند.»(7)
از خداوند مى خواهیم خودش عیب هاى ما را به ما بنمایاند و توفیق دهد تا درصدد رفع آنها برآییم.
پی نوشت ها :
2. تحف العقول، حکمت 89.
3. تحف العقول، حکمت 18.
4. غرر الحکم، ح 5857.
5. همان مدرک، ص 150.
6. میزان الحکمه، ج 7، ص 151.
7. سفینة البحار، ج 2، ص 295.
منبع : کتاب گفتار معصومین (علیهم اسلام) ج 2،آیت الله مکارم شیرازی
امام باقر علیهالسلام مىفرماید : اگر بخواهى خود را امتحان كنى كه در تو خیرى هست ، به قلبت مراجعه كن ، اگر...
از متكبّر در تعجّبم
ابو حمزه ثمالى از حضرت سجّاد علیهالسلام نقل مىكند كه حضرت فرمود : از متكبّر فخر فروش عجب دارم كه دیروز نطفه بود و فردا جیفه است ، عجب از كسى كه در حق خدا شك دارد در حالى كه این همه مخلوقات الهى را مىبیند ، عجب از كسى كه منكر مرگ است ، در حالى كه هر شب و روزى مىمیرد و عجب از كسى كه جهان بعد را منكر است ، در حالى كه جهان فعلى را مىنگرد و عجب از كسى كه براى خانه فنا كار مىكند ، در حالى كه عمل براى خانه بقا را ترك كرده است
عیسى و شخص معجب
امام صادق علیهالسلام فرمود : راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود ، در یكى از گردشهایش بیرون شد در حالى كه مرد كوتاه قدى از یارانش به همراهش بود . چون عیسى به دریا رسید ، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد ، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین كامل نام حضرت حق را به زبان جارى كرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید .
در این حال عجب و خودبینى او را گرفت ، با خود گفت : این عیسى روح اللّه است كه به روى آب راه مىرود و من همانند او ، پس او را بر من چه برترى است ؟ امام فرمود : به محض این اندیشه به زیر آب رفت ، در آن حال عیسى را به عنوان كمك صدا زد ، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود : چه گفتى ؟ در پاسخ عیسى ، اندیشهاش را بیان كرد و این كه آلودگى عجب گریبانش را گرفت ، عیسى فرمود : خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى ، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن . سپس امام صادق علیهالسلام فرمود : آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت
خود را امتحان كنیم
امام باقر علیهالسلام مىفرماید : اگر بخواهى خود را امتحان كنى كه در تو خیرى هست ، به قلبت مراجعه كن ، اگر عاشق اهل طاعت و دشمن اهل معصیتى در تو خیر هست و خداوند دوستت دارد و اگر دشمن مردم مؤمنى و علاقهمند به اهل معصیت در تو خیرى نیست و خداوند دشمن توست و مرد با همان است كه به آن علاقهمند است.
برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
خداوند در قرآن میفرماید: زنان شما به مثابه زمین زراعی شما هستند 1
و مردان مسئولیت حفظ و نگهداری حفظ نسب در نسل آینده را دارند
البته علاقه به حفظ نسل، در زنان نیز وجود دارد ولی در اآنجا نیازی به پاسبان نیست
زیرا؛ انتساب فرزند به مادر، همیشه محفوظ است و اشتباه پذیر نیست
زنان فرزند و نسلشان معلوم است و با خود آنهاست و با فرزند دیگری اشتباه نمی شود
پس غیرت مردان یک نوع حس نوعی و اجتماعی است هر چند کسانی که اهل تهذیب نفس نیستند حسادت نیز به غیرت آنان اضافه می شود
ا
اما در زنان این حس غیرت (نسبت به ازدواج مجدد مردان) فقط و فقط از روی خود خواهی و انحصار طلبی! است. 2
شاید بتوان گوشه ای از فرمایش آقا امیر المومنین(علیه السلام) را با این چند سطر فهمید!
1.سوره مبارکه بقره - آیه شریفه 223
2.مجموعه آثار شهید مطهری(رض)مساله حجاب-ج19 -ص 413
بعضی از رسومات به قدری در فرهنگ ما ته نشین شده است که مرز بین آنها و آنچه که دین گفته است را نمی دانم. از جمله آنها، مجالس ختمی است که برای یک متوفی برگزار می کنند. اینطور جا افتاده است که این مراسم برخاسته از دین است. اما واقعا اینگونه است؟ گفتگوی کوتاهی با حجت الاسلام عالی، کارشناس برنامه سمت خدا داشته ایم که در پایین می خوانید.
مفهوم زمان برای کسی که فوت کرده، چگونه است؟ مثلا ما برای متوفی، سوم، هفتم، چهلم و سال می گیریم. ریشه معنوی این مراسمها چیست؟
در روایات، توصیه به این شکل نداریم. یعنی در روایات اشاره ای به سوم، هفتم و ... نشده. آنچه که در روایات آمده، این است که تا 3 روز مستحب است که برای متوفی عزاداری کنیم. توصیه شده که اطرافیان برای خانواده متوفی غذا ببرند تا آنها فقط مشغول عزاداریشان باشند. کار دیگری نکنند. البته اینجا برعکس شده. خانواده عزادار باید برای دیگران در تدارک غذا باشند. در روایات تا سه روز عزاداری داریم و بیشتر از آن نیست. حضرت امیر(ع) هم هفت، هشت روز بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج کردند. برگزاری مجلس هفتم، هیچ روایتی ندارد. رسم شده است. اما مفهوم چهلم یا اربعین را برای امام حسین(ع) داریم. عدد 40، عدد مقدسی است. در مورد آن سفارشات روشنی شده. بر روی آن تایید شده. مثل چله گرفتن به بهانه های مختلف. اما باز هم توصیه ای که ختمی درروز چهلم بگیریم، نداریم. اما خود مومنین، به بهانه یادآوری از متوفی، چهلم می گیرند. اما آنچه که در روایات داریم، تا 3 روز عزاداری است. بیشتر از آن توصیه ای نشده است. البته منعی هم نیست
آیا همه مردگان به حال و روز افراد در قید حیات آگاهند یا فقط بعضی از آنها به این درجه می رسند؟
بستگی به درجات دارد. بعضی اهل عذابند. خیلی به دنیا اشرافی ندارند. جهان آخرت برای آنها مثل حبس است. اما بعضی اهل عذاب نیستند. آدمهای مومنی هستند. اینها اشراف دارند. هر چه درجه بالاتر باشد، اشراف بیشتر است. افراد با کمترین درجات، از عصر پنج شنبه تا عصر جمعه اشراف دارند.
یعنی حتی آنهایی که اهل عذابند هم در این زمان آزادند؟
اگر منظورتان از اهل عذاب، کفار است؛ نه. به هر حال خود سر زدن و خیرات، نوعی لطف است. این لطف به شخص کافر نمی شود.این لطفها برای مومنین و اهل ولایت رخ می دهد. این مدت برای بعضی ها بیشتر است. برای بعضی ها 2 روز و بعضی ها 3 روز است. نهایت درجه اشراف به دنیا، متعلق به خود ائمه است که مقامشان از همه بالاتر است، دائما به احوالات مردم آگاهند.
چندی است که با تلاش کشورهای متجاوز و استعمارگر به ویژه انگلیس فرقه انحرافی وهابیت به عنوان شاخه ای تند مزاج و خرافاتی از اسلام معرفی می گردد که با بررسی در سیر موجودیت این فرقه به این نکته پی می بریم که یکی از اهداف تشکیل آن مخدوش نمودن چهره مسلمین بوده است، یعنی همانهایی که این نطفه غلط را پی ریزی کرده اند با تبلیغات سوء، آن را به دین مبین اسلام نسبت می دهند به همین جهت بر آن شدیم که گفتگوی کوتاهی در این رابطه با حجت الاسلام نظری منفرد انجام دهیم که در زیر به آن می پردازیم.
سئوال: در مورد سرمنشاء وهابیت اگر نکته ای موجود است بفرمایید.
منشاء تفکر وهابیت در ابتدا از انگلستان آغاز شد که آنها فردی به نام محمد بن عبد الوهاب را که اهل نجد عربستان بود به بصره بردند و او را قانع کردند که حرفهایی را ابداع کند که از شاخصه های اصلی این بدعت و تفکر انحرافی ، انکار توسل ، انکار علم غیب و انکار شفاعت در قیامت است که شفاعت را قبول دارند ولی می گویند به معنای ترفیع درجه است اما شفاعت از گنهکاران در قیامت را قبول ندارند .
سئوال: در مورد مهدویت نظر وهابیت چگونه تفسیر می شود؟
حضرت قائم (مهدی) را قبول دارند ولی می گویند هنوز متولد نشده است و نیز حیات برزخی را قبول ندارند و مثلاً منکر حیات برزخی پیامبر هستند و می گویند که ما معنای حیات برزخی را درک نمی کنیم و نمی فهمیم . در مسائل فقهی هم اختلافاتی با دیگر سنی ها و شیعه دارند. در واقع وهابیون شاخه ای منحرف و افراطی منشعب از اهل تسنن هستند و وجه تسمیه ی آنان نیز همان طور که در بالا ذکر شد ، برگرفته از اسم محمد بن عبدالوهاب است.
سؤال : شیعه به ((بدا)) اعتقاد دارد. آیا لازمهَ اعتقاد به آن، دادن نسبت ناآگاهی به خدا نیست؟
پاسخ : خداوند دارای قدرت و سلطه مطلق بر جهان هستی است وهر زمان بخواهد می تواند تقدیری را جایگزین تقدیردیگر سازد ، در حالی که بر هر دو تقدیر ، علم پیشین داشته و هیچگونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد یافت، زیرا تقدیر نخست چنان نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایی دگرگون کردن آن را از او سلب کند . خداوند بر خلاف عقیده یهود که می گفتتند ((یدالله مغلولة))، ((دست خدا بسته است))، قدرت گسترده ای دارد و به تعبیر قرآن دست او باز است ((بل یداۀ مبسوطئان)).(مائده،64)
اعمال قدرت انسان از سوی خداوند و اقدام وی به جایگزین کردن تقدیری به جای تقدیر دیگر، بدون حکمت و مصلحت انجام نمی گیرد و انجام این کار در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار وبرگزیدن زندگی شایسته ، یا نا شایسته ، زمینه دگرگونی سرنوشت خویش را فراهم سازد.
{ کتاب راهنمای حقیقت . تألیف آیت الله جعفر سبحانی . صفحات 98 و 99
گناه حرامخواری، گناهی است که به شکم چنگ میاندازد. فضل بن ربیع میگوید: شریک بن عبدالله بن سنان نخعیدر روزی كه او را به دربار مهدی عباسی، قبل از هارون، آوردند، مهدی عباسی به او گفت: شریک! نمیگذاریم از این دربار بروی، مگر بعد از این که یکی از این سه کار را قبول کنی: یا رئیس قوۀ قضائیه مملکت بشوی (که به تعبیر عربی آن روز، قاضیالقضات میشود)، و اگر هم این شغل را قبول نمیکنی، به جای آن، شغل معلمی بچههایم را بپذیر. این جا ما به تو اتاقی میدهیم و تو هر روز باید بیایی و به بچههایم درس بدهی. اگر این كار را هم نمیپذیری، امروز ناهار پیش ما بمان. شریک بن عبدالله بن سنان نخعی به فکر رفت كه اگر در نهایت به هر سه پیشنهاد خلیفه نه بگوید، آخرش این خواهد بود که خلیفه دستور میدهد كه جلاد گردنش را بزند و او در این صورت، جزو شهدای اصیل عالم میشود، و سخن گفتن با خود را ادامه داد كه: اگر منصب قاضیالقضاتی مهدی را بپذیرد، با این كار خود را در لبة ی جهنم قرار میدهد، و از طرفی، در صورت پذیرفتن پیشنهاد معلمی بچههای خلیفه، ممكن است آنها پیش او درس بخوانند و فردا رئیس مملكت بشوند و مثل پدرشان بر تمام اهل مملکت ظلم بکنند، او با این كار خود، شریك ظلم شان میشود؛ چون ظالمپروری كرده و علمش را به دست نااهل داده است، و او نمیخواهد ظالمپروری بكند، امّا پذیرش پیشنهاد خوردن یك ناهار با خلیفه، عیبی ندارد. پس به رئیس آشپزخانه گفت، فقط از مغز استخوان و شکر، چند نوع غذا درست کند و برای ناهار بیاورد. رئیس آشپزخانه که شاهد جریان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد و گفت: غذا آماده است؛ سفره را چیدهایم بفرمایید! آشپز به آرامی با خودش گفت: اگر شریک بن عبدالله بن سنان امروز این غذا را بخورد، تا ابد رستگار نخواهد شد؛ یعنی آشپز هم فهمید شریك با خوردن این ناهار، به چه عاقبت شومی دچار خواهد شد. سرانجام شریک بن عبدالله كه غذای حرام را خورد، هم منصب قاضیالقضاتی را پذیرفت و هم معلمی بچههای خلیفه را؛ چون گناه، آدم را زمینگیر میکند، و لقمه ی حرام، تمام نور خدا را از باطن میبرد.
خوردن مال حرام، دینفروشی میآورد. پس حرام نخورید! حرام نپوشید!
در خانۀ حرام زندگی نکنید! شغل حرام قبول نکنید! کار حرام نکنید!
رشوه ی حرام نگیرید! به دنبال قصر نروید! مال یک مملکت را اختلاس نکنید!
چرا كه به طور قطع به دینفروشی دچار میشوید.
روزی برای حقوق یک ماه، به شریك برات دادند و او به یك صرافی رفت تا آن را نقد كند. صراف به او گفت: مقداری از آن را الآن میدهم و مقداری دیگر را ده روز بعد، و اندكی از آن را جنس میدهم. شریك اصرار کرد که باید همه آن را همین حالا نقد بدهی. صراف كه عصبانی شده بود، گفت: مگر کتان و پارچه قیمتی فروختهای که پولش را نقد میخواهی؟ شریك گفت: نه کتان فروختهام و نه پارچة قیمتی، «والله بِعْتُ دِینِی»: به خدا سوگند! من دینم را فروختهام.
ماجرای این عالم، به ما هشدار میدهد که خوردن مال حرام، دینفروشی میآورد. پس حرام نخورید! حرام نپوشید! در خانه ی حرام زندگی نکنید! شغل حرام قبول نکنید! کار حرام نکنید! رشوه حرام نگیرید! به دنبال قصر نروید! مال یک مملکت را
اختلاس نکنید! چرا كه به طور قطع به دینفروشی دچار میشوید. خیلی جمله ی کوبندهای است و کوهها تحمّلش را ندارند: «وَاللهِ بِعْتُ دِینِی»
شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت: خیلی گرفتارم و تمام زندگیام به هم پیچیده است. امام فرمودند: دین داری؟ عرض کرد: بله، من شیعهام و عاشق شما هستم. حضرت فرمود: چرا پیش من میگویی گرفتاری برایم پیدا شده و زندگیام به هم پیچیده شده است؟ چه پیچیدگی؟ زندگی آنهایی به هم پیچیده که دین شان از دست رفته، نه تو، «وَ هُوَ بَلَاءٌ قَلیِلٌ مَكْثُهُ.»: و آن ناراحتی است كه زمانش کم میباشد و رد میشود. پس چرا گلایه میکنید؟ این هم نكتهای درباره گناه و معصیت.
چرا مرد تا زمانی كه همسرش در قید حیات باشد، نمی تواند خواهر او را به همسر برگزیند ، در حالی كه خواهر زن جزء محارم نمی باشد؟
پاسخ:
باید توجه داشت كه در امر ازدواج، جمع بین دو خواهد مجاز نیست، ولی اگر ازدواج دو خواهر یا بیشتر به صورت جمع نباشد، اشكال ندارد. به این معنا كه هرگاه مردی زنی را برای خود عقد كند، تا وقتی كه زن در عقد او است، نمیتواند با خواهر وی ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد یا موقت. حتی بعد از طلاق تا وقتی كه در عدّه است (در صورتی كه عدّه رجعی باشد) نمیتواند خواهر او را بگیرد، ولی وقتی زنش را طلاق داد یا از دنیا رفت و عدّه او تمام شد، میتواند با خواهر وی ازدواج كند .
رمز این كه اسلام از ازدواج همزمان با خواهران جلوگیری كرده شاید این باشد كه اوّلاً حرمت زن را حفظ كند، چنان كه در ازدواج با دختر برادر زن و دختر خواهر زن رضایت و اجازه زن را شرط دانسته است.
ثانیاً دو خواهر به حكم نسبت و پیوند طبیعی، نسبت به یكدیگر علاقه شدید دارند ولی هنگامی كه رقیب هم شوند، نمیتوانند علاقه گذشته را حفظ كنند، به این ترتیب تضاد عاطفی در آنها پیدا میشود كه برای زندگی زیان بار است، زیرا دائماً انگیزه محبت و رقابت در وجود آنها در كشمكش است.(1)
همچنین با طبع زنان كه شوهر خواهر را از خود میدانند و احساس نزدیكی میكنند، سازگار نیست.
پینوشت:
1 - تفسیر نمونه، ج3، ص 368.