براي پرداختن به اين پرسش، بايد چند نكته را روشن كنيم:
اوّل اينكه تكليف ما چيست؟ آيا وظيفه داريم خدمت امام زمان(ع) برسيم؟ (در اين صورت بايد تمام همّ و غم خود را صرف اين كار كنيم.) يا اينكه وظيفه داريم امام زمان خود را بشناسيم و او را دوست داشته باشيم و از او اطاعت كنيم؟
ما بايد فكرمان را روي اين مسئله متمركز كنيم كه وظايف و تعهّداتمان را به نحو مطلوب بشناسيم و بدان عمل نماييم؛ يعني اگر گفته شده است كه وظيفه داريد، براي امام زمان(ع) دعا كنيد، دعا كنيم و اگر گفته شده كه براي سلامتي ايشان صدقه دهيد، صدقه بدهيم.
نكتة دوم اينكه لازم نيست كه انسان وردي بخواند، زحمتي بكشد و چلّهنشيني كند تا امام زمان(ع) را ببيند؛ بلكه اگر انسان تكاليف شرعي خود را با دقّت و جدّيت انجام دهد، مثل آن پيرمرد قفلساز، امام زمان(ع) خود به سراغ او ميآيد و ممكن است حتّي بارها سعادت اين ملاقات نصيبش شود. به هر حال، ما معتقديم كه اعمالمان هفتهاي دو بار (دوشنبهها و پنجشنبهها) به رؤيت حضرت وليّعصر(ع) ميرسد. ايشان وقتي اعمال خوب مردم را ميبيند، خوشحال ميشود و براي آنها دعا ميكند و زماني كه اعمال بد پيروان خود را ميبيند، غمگين ميشود.
حال اگر سئوال شود كه اين تكاليف چيست، بايد گفت: هر كس بايد براي انجام دقيق وظايف دينياش، توضيحالمسائل مرجع تقليد خود را مطالعه كند، قرآن بخواند و به آن عمل كند و در يك كلام، با سلوك و رفتار خود، به جرگة كساني درآيد كه خداوند دربارهشان فرموده است: آنها را دوست دارم. كسي كه مشتاق امام زمان(ع) است، بايد تلاش كند آنچه را خداوند امر كرده، انجام دهد و از هر چه نهي فرموده، پرهيز نمايد. انسان بايد مانند اويس قرني كاري كند كه «وليّ الله» مشتاق او شود و بويش را از دوردستها استشمام كند.
البتّه راهحلهايي براي زيارت آن حضرت نقل شده است؛ مثلاً گفتهاند: اگر كسي چهل شب به مسجد سهله در كوفه برود، ديدار حضرت وليّعصر(ع) برايش ميسّر ميگردد.
در مجموع، زن و مرد مسلمان، بايد در انجام تكاليف الهي خود كوشا باشند تا امام زمان(ع) آنها را دوست داشته باشد؛ خواه به محضر آن حضرت شرفياب شوند، خواه از اين سعادت بهرهمند نگردند
پينوشتها:
1. پيام قران، ج 9، صص 441 ـ450.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى فرمايد: در الفاظى كه مربوط به حالات روانى انسان است، گاهى لفظ را به كار مىبرند و نه به اعتبار خود آن حالت روانى، بلكه به اعتبار اثرى كه معمولاً در آن حالت روانى از انسان سر مىزند. مثلاً مهربانى، خود مهربانى يا رحم (در زبان عربى) يك حالت روانى است و احساسى است در انسان، گاهى اين كلمه در مورد خود اين احساس به كار مىرود به عنوان يك حالت روانى و گاهى در مورد بروز اين اثر به كار مىرود چه خودش وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. مىگوييم فلانى با فلان كس مهربانى كرد، يعنى كارى كه از نوع كار مهربانانه است انجام داد چه حقيقتِ مهربانى در او باشد و چه نباشد.
حال سه لغتى كه در اين حديث آمده يعنى تكبّر، جبن و بخل. خود تكبّر معلوم است كه حالتى روانى در انسان است. چون در روايت آمده است كه: التكبّر مع المتكبر عبادةتكبر ورزيدن در مقابل متكبر عبادت است. يعنى اگر كسى متكبرانه رفتار مى كند شما طورى عمل نكنيد كه او را به تكبرش تشويق كنيد. بلكه در مقابل او متكبرانه رفتار كنيد تا دماغش به خاك ماليده شود و ديگر تكبّر نداشته باشد. نه اين كه بخواهد بگويد خود تكبّر به عنوان يك حالت روانى كه خودپسندى و خودبزرگ بينى است ممدوح است، بلكه مىخواهد بگويد تو هميشه بايد متواضع باشى؛ روحت هميشه بايد متواضع باشد، ولى رفتارت با يك آدم متكبر، متكبرانه باشد تا دماغش را به خاك بمالى. پس در اينجا تكبر در مقابل فرد متكبر به عنوان «خُلق» توصيه نشده است، بلكه به عنوان يك رفتار كه شبيه رفتار يك آدم متكبر است توصيه شده است.
حال در اين حديث از كلمات قصار نهجالبلاغه، مراد از نيكو بودن تكبر براى زن، رفتار متكبرانه است. به دليل اين كه مى گويد: لم تمكّن من نفسهاكسى را به خود راه نمىدهد نه اين كه مراد اين باشد كه زن به طور مطلق و هميشه خوب است متكبر باشد، حتى با شوهر و محارم و ساير زنان. يعنى براى زن شايسته نيست كه در مقابل نامحرم فروتنى كند و بگويد قدم شما روى چشم، دل ما را روشن كرديد، تشريف بياوريد و از اين قبيل حرفها، بلكه بايد در مقابل نامحرم خودش را بگيرد تا همواره بين او و نامحرم حريم و دورباش باشد و اما در مورد ترس، اين مسأله نيز مربوط به عفاف زن است. نه ترس و شجاعت به طور كلى، چون شجاعت به عنوان خلقى روحى و قوت قلب داشتن و نترس بودن هم براى زن ممدوح است و هم براى مرد و ترس هم در مورد زن مذموم است و هم در مورد مرد و روش زنان مسلمان هميشه شجاعت و قوت قلب داشتن بوده است و دفاع زنانى چون فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) از حريم دين و حقيقت بهترين گواه بر اين مطلب است. پس ترسى كه براى زنان ممدوح است يعنى عمل زن از روى ترس و احتياط باشد و اين در مورد ترس از عفاف و آبرو است، نه ترس از جان يا مال. آدم شجاع نمىترسد مى گويد مىروم، حداكثر كشته مىشوم و اين براى من افتخار است و زن نيز در مورد كشته شدن بايد همينجور نترس و شجاع باشد، ولى در مورد به خطر افتادن آبرو و لكه دار شدن عفتش، جاى شجاعت نيست، چون عفت امرى شخصى نيست كه به تو بگويند از آن بگذر. بلكه امرى است كه تو امانتدار آن هستى. عفت مانند شىء گرانبهايى است كه فرد امين بايد آن را به مقصد برساند نه اين كه در بين راه شجاعتش گُل كند و به جاى اين كه در رساندن آن چيز گرانقيمت به مقصد بكوشد، آن را در معرض خطر قرار دهد. البته هم مرد بايد عفيف باشد و هم زن. ولى زن و مرد دو جنسى هستند كه در برخى امور انسانى با يكديگر مشترك و در برخى ديگر از نظر كيفى با هم اختلاف دارند و لذا عفت زن مورد تجاوز مرد قرار مىگيرد. ولى عفت مرد هرگز مورد تجاوز زن قرار نمىگيرد و اصولاً زن هرگز نمى تواند در چهره متجاوز به عفت مرد ظاهر شود. مزاحمت در امر عفاف هميشه از طرف مرد است و اين زن است كه بايد حافظ و نگهبان اين امانت اجتماعى و اخلاقى و انسانى باشد.
و در اين حديث كه به زن توصيه شده، رفتارش از روى ترس باشد، نمى گويد زن در مقابل زن و يا در مقابل شوهر و محارم خويش اين گونه باشد، بلكه مى گويد در مقابل مرد بيگانه و در مسأله خاصى مربوط به عفت. براى يك زن اين شجاعت نيست كه بگويد: من تنها مىروم ميان خيلى از مردها، من شجاعم و نمىترسم. شجاع آن است كه در وقت فداكارى نترسد، يعنى اگر امانت را از او گرفتند بگويد فداكارى كردم. ولى اگر عفت را از تو گرفتند، فداكارى نكردهاى به امانت خيانت كردهاى. پس سفارش به ترس و جبن در زن، سفارش به احتياط كارى زن است.
مسأله بخل نيز به همين گونه است. يك حالتى را قرآن به نام «شحّ نفس» مىنامد، يعنى گرفتگى روح، پولپرستى، اين كه انسان حالتى داشته باشد كه اگر بخواهند يك ريال از او بگيرند گويى بخشى از جانش را مىخواهند از او جدا كنند. اسلامى كه دين توحيد است اسلامى كه مىخواهد تعلقات انسان را از بين ببرد و نمىخواهد انسان اعم از زن و مرد به غير خدا وابسته باشد، آيا چنين احتمالى هست كه مثلاً به حضرت زهرا(س) توصيه كند كه شما خوب است خيلى پولپرست باشيد، پول را خيلى دوست داشته باشيد، پس چرا حضرت زهرا(س) در شب عروسى، پيراهن عروسىاش را در راه خدا انفاق مى كند.
مقصود از بخل در اين حديث، بخل در مالِ فردى و شخصى نيست. زن امانتدار مالِ شوهر است. يعنى زن در خانهدارى نبايد دست به باد باشد، سخاوتمندى در داخل خانواده، از جيب حاتم بخشيدن است، خصوصاً در نظام اسلامى كه مرد درآمد را تحصيل مى كند و زن بايد مدير داخله خانواده باشد و طبعاً كسى كه زحمت پول درآوردن را نكشيده، ارزش پول را هم درست درك نمى كند. زن از نظر مال مشتركى كه در خانواده است امانتدار است و اگر براى يك ريال هم حساب بكند و از پيش خود نبخشد اين كار او ممدوح است. پس بخل در اينجا، بخل به معناى آن صفت نفسانى كه خُلق باشد نيست؛ بلكه به معناى رفتار ممسكانه است نه از مال خود بلكه از مال شوهر.
پس اين حديث كه سه چيز از طغيان مسلّم زن شمرده يعنى كبر و جُبن(ترس) و بخل و اينها را در مورد زن و مرد به دو گونه توصيف نموده است با اصل نسبى نبودن اخلاق منافاتى ندارد. چون نقطهى مقابل جبن، شجاعت و قوت و نيرومندى است كه براى زن و مرد هر دو مطلوب است. جبن به معناى خُلق براى زن و مرد هر دو بد است و شجاعت براى زن و مرد هر دو خوب است(رجوع كنيد به كتب تعليم و تربيت در اسلام، اثر متفكر شهيد استا مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، چاپ بيست و هفتم، ص 158 تا 174).
درباره مفهوم غیبت می توانیم مثالهای فراوانی بزنیم. به بچه ها بگوییم که ممکن است در شهرهای مختلف، اعم از قم و نجف، علمای بزرگواری زندگی کنند که ما از کتاب و رساله شان استفاده کنیم. همچنین دانشمندان بزرگی در کشورهای مختلف وجود دارند که ما از علوم و دروس آنها استفاده می کنیم. از معارف و آثار آنها استفاده می کنیم، بدون اینکه آنها را ببینیم. ممکن است کودک بپرسد که ما می توانیم آنها را ببینیم. اما نمی توانیم حضرت مهدی(عج) را ببینیم. در اینصورت باید گفت که اتفاقا امکان دیدن خیلی از علما، مراجع و مسئولین به دلایل اشتغالات فراوان و مسائل امنیتی ممکن نیست. در نتیجه کارگزاران و مأمورانی از طرف آنها وجود دارند که واسطه بین این افراد و مردم عادی هستند. امام زمان(عج) هم در زمان غیبت، نایبان عام دارند. مثالهای دیگری هم وجود دارد. می توانیم به کودک بگوییم که مثلا پدربزرگ و مادربزرگ شما در فلان شهر هستند یا بعضی از قوم و خویشها در یک شهر دیگری هستند. ما آنها را نمی بینیم. اما برای هم دائما پیام می فرستم و می گوییم که دوستشان داریم. ممکن است کودک بپرسد که چطور برای حضرت مهدی(عج) پیام بفرستیم؟ در اینصورت باید گفت که لزومی به این کار نیست. امام زمان به ما توجه می کنند. اگر کار خوب انجام دهیم، ایشان خوشحال می شوند. ممکن هم هست که حضرت به ما لطف کند و ما به دیدار ایشان برویم. ممکن است بطور ناشناس، ما را ببینند یا اینکه ما ایشان را بشناسیم. باید توجه کنیم که همه اینها را با زمان کودکانه به فرزندان منتقل کنیم. در کنار این مطالب، باید مسائلی چون امید به آینده روشن را به کودک منتقل کنیم.
با مثال معلمی که به مرخصی رفته است یا به حج رفته است؛ می توانیم مفهوم انتظار را منتقل کنیم. در نهایت اینکه باید زیبایی های حکومت امام زمان را برای کودکان شرح دهیم. زیبایی هایی مثل صلح جهانی، عدالت جهانی و حکومت جهانی. همچنین بگوییم که در هر زمانه ای، الگوی واحدی برای پیروی وجود دارد. یک زمانی پیامبر، الگو بودند. در این زمان، امام زمان(عج) الگوی ما هستند.
حجه الاسلام راستگو
حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْحَذَرَ الْحَذَرَ! فَوَ اللهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتّى کأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ ؛ بترس، بترس (از خدا!) به خدا سوگند آن قدر پرده پوشى کرده که گویى تو را بخشیده و آمرزیده است».(1)
چند نکته درباره این حدیث:
نکته اوّل
خداوند پوشنده گناهان و عیب هاى افراد است، مراد از ستّارالعیوب بودن خداوند چیست؟ دو نوع ستّاریّت داریم، یکى تکوینى و دیگر تشریعى.
تکوینى این است که خداوند انسان را چنان آفریده است که بسیارى از عیب هایش پنهان است مثلاً صفات درون انسان مانند حسادت، تکبّر، و خودخواهى و انحرافات اعتقادى پنهان است اگر انسان طورى آفریده مى شد که بشود اخلاق و اعتقادات او را از چهره اش فهمید، زندگى براى او بسیار مشکل مى شد، امّا خداوند به خاطر ستّاریّتى که دارد چنان انسان را آفرید که عیب هایش مخفى است امّا در روز قیامت «یُعْرَفونَ بِسیماهُمْ» که از چهره ها افراد شناخته مى شوند.
ستّار العیوب تشریعى این است که خداوند دستور داده مردم عیب هاى همدیگر را بشناسند، غیبت نکند، تهمت نزنند و آبروى همدیگر را نریزند.
فایده ستّارالعیوب بودن چیست؟
1. شخصیّت و احترام افراد حفظ مى شود که دادن شخصیّت به افراد یکى از موانع سقوط در گناه است چرا که اگر شخصى در جامعه معروف به گناه و زشتى باشد دیگر باکى براى گناه کردن ندارد، و خود را بیشتر آلوده به گناه مى کند، امّا همین که دید گناهش را پوشش دادند، شرم و حیا مانع مى شود که گناه کند، و اینکه اسلام مى گوید غیبت نکن، یکى از دلایلش همین است که وقتى رسوا شد مى گوید: حالا که آبروى ما رفت پس هر کارى که دلمان مى خواهد انجام دهیم، و درباره تربیت بچّه هم اسلام مى گوید او را تحقیر نکن و نزن و نگو که نمى فهمى و بى شعورى، بلکه به او شخصیت بده تا به ارزش خود پى ببرد و کار خلاف انجام ندهد .
2. فایده دوم این است که پایه هاى امتحان الهى محکم شود. اصل آزادى و اختیار با ستّاریّت محفوظ است، چرا که اگر کسى با یک گناه رسوا مى شد دیگر گناه نمى کرد و گناه نکردنش به خاطر ترس از رسوایى بود، نه پایبند بودن به اصول اخلاقى و اسلامى، و تکامل شکل نمى گرفت و مسأله جبر پیش مى آمد.
نکته دوم
مبادا از این ستّاریّت خداوند سوء استفاده کنیم و خیال کنیم خداوند ما را بخشیده است بلکه شاید این مقدّمه عذاب و مجازات دردناک الهى باشد .
و کلام امام على(علیهالسلام) بر همین مطلب اشاره دارد که بیدار باشید و از ستّارالعیبها بودن خداوند سوء استفاده نکنید.
نکته سوم
باید پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشد، خداوند از هر عیبى منزّه است و بنده هم باید سعى کند خود را از عیب ها منزّه کند، باید متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى دیگران را نریزد و تنها نقطه ضعف ها را نبیند.
یکى از ویژگى هاى انسان مؤمن عیب زدایى است و عیب جویى از صفات زشت است که در مؤمن وجود ندارد، انسان وقتى به کمال مى رسد که عیب هاى خویش را بشناسد و آن را برطرف سازد و این در صورتى امکان دارد که انسان اوّل عیب هاى خود را بشناسد چون تا انسان به نواقص خود آگاه نشود نمى تواند چاره جویى کند.
پی نوشت :
نهج البلاغه، حکمت 30.
منبع : کتاب گفتار معصومین (علیهم اسلام) ج 2،آیت الله مکارم شیرازی
دانستنیهای مادرانه
روشهای بی شماری برای مقابله با بی ادبی بچه ها و تصحیح صحبت آنها وجود دارد. معمولاً پدران و مادران رفتار گستاخانه و بی ادبی كودكان را تحمل نمی كنند و به هر طریقی سعی در اصلاح و تغییر آن دارند. در این جا روشهای پیشنهادی چند مادر را آورده ایم:
1- زمانی كه دخترم با پررویی صحبت می كند، من فقط جملاتش را مؤدبانه تغییر می دهم و مثلاً اگر او بگوید: «صد بار باید بهت بگم كه آب می خوام.» من تصحیح می كنم: «مامان ممكنه لطفاً به من یك لیوان آب بدهی؟»
2- ما همیشه به پسرمان گفته ایم كه اگر با لحن بی ادبانه صحبت كند، جوابش را نمی دهیم و باید لحن صحبتش را عوض كند. حتی ابتدا ما جملات صحیح را برایش می گفتیم و او تكرار می كرد، ولی حالا كه چهار ساله شده كاملاً یاد گرفته كه چه طور مؤدبانه تقاضای خود را بیان كند.
3- زمانی كه دخترم با گستاخی صحبت می كند، ما می گوییم: «ببخشید؟» و او معمولاً می فهمد كه باید چه طور صحبتش را عوض كند.
4- من معمولاً در برابر دخترم زانو می زنم. طوری كه بتوانم در چشمهایش نگاه كنم. آرام اما محكم به وی یادآوری می كنم كه این لحن گستاخانه است. فریاد زدن بر سر دیگران اصلاً قشنگ نیست و كسی دوست ندارد كه با بی ادبی با او صحبت شود.
5- زمانی كه بچه ها با پررویی صحبت می كنند، من معمولاً در پی كشف علت آن برمی آیم. گاهی اوقات بچه ها درك درستی از مسؤول بودن پدر و مادر ندارند و گاهی هم همه چیز به ارتباط كلی میان كودك و والدین برمی گردد. در هر حال اگر ریشه این كار را درمان كنیم، رفتار خود به خود از منفی به مثبت تغییر خواهد كرد كه البته كشف این مسأله مدتی زمان می برد و نیاز به صبر و تحمل دارد.
6- قبلاً زمانی كه بچه ها با پررویی جوابم را می دادند تا مرز جنون عصبانی شده و بر سرشان داد می زدم، اما حالا كه سعی در كنترل رفتارم دارم و با آنان با آرامش صحبت می كنم، آنها هم روش خود را تغییر داده و آنچه را كه صحیح است، انتخاب می كنند.
7- من و بچه ها در یك جلسه خانوادگی در مورد روشهای مختلفی كه می شود تقاضاهای خود را بیان كنند و انتظار دیگران در مورد مؤدبانه صحبت كردن، گفتگو كردیم و چند روش را انتخاب كردیم و حالا با هم اجرایش می كنیم.
8- از زمانی كه بچه ها خیلی كوچك بودند، من و شوهرم یك سری آداب اجتماعی و رفتار پسندیده را به آنان یاد دادیم، مثل: «لطفاً و متشكرم، آداب درست غذا خوردن سر سفره، بدون داد زدن صحبت كردن و غیره» و بچه ها هم اغلب برای رفتار خوبشان تشویق می شوند.
9- در جایی از كتاب داستان مورد علاقه دخترم، مادری می گوید: «چه جمله غیردوستانه ای!» از آن به بعد هر وقت دخترم با پررویی صحبت می كرد، من همین جمله را تكرار می كردم و حالا او از بازی دوستانه/ غیردوستانه خوشش می آید و اغلب از من می پرسد كه كدام جمله دوستانه و كدام جمله غیردوستانه است.
10- من برای مقابله با بی ادبی پسرم یك لیست از انواع تنبیه ها را تهیه كردم و سپس نشانش دادم و یادآوری كردم كه هر وقت با پررویی صحبت كند، چه عاقبتی انتظارش را می كشد (تنبیه هایی شامل محرومیت از استفاده از تلفن یا تلویزیون، بازی كردن خارج از منزل، كسر شدن پول جیبی اش و ...). سعی می كنم كمتر حرف بزنم و بیشتر عمل كنم. پسرم هم كم كم یاد گرفت كه باید مواظف صحبت كردنش باشد، چون می داند كه مامانش در این موارد اصلاً اهل شوخی نیست.
11- یك روز مامانی را در فروشگاه دیدم كه در جواب بی ادبی پسرش فریاد زد: «چرا مثل یك حیوان وحشی رفتار می كنی. تو آدم بشو نیستی. از دستت خسته شدم!» از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم كه با پسرم با احترام برخورد كنم. در این موارد خاص او را به كناری كشیده و فقط با این جمله كوتاه: «داری بی ادب می شی. هر وقت با احترام صحبت كردی خوشحال می شوم كه صحبتهایت را بشنوم.» با او برخورد می كنم بعد هم او را ترك كرده از اتاق خارج می شوم.
12- من به این نكته رسیده ام كه بسیاری از رفتارهای دختر 4 ساله ام از سر ناآگاهی است، مثلاً روزی در خیابان فریاد زد كه مامان موهای این آقاهه عین دخترهاست! یا یك بار در پارك خیره به مردی فلج كه خود را روی زمین می كشید، نگاه می كرد. در برخورد با این مشكلات من به طور خصوصی به او می گویم: «بهتر است این حرفها را برای خودت نگه داری. دیگران دوست ندارند كسی ادایشان را دربیاورد. بعضی از جملات یا خیره نگاه كردن به كسی احساسات او را جریحه دار می كند.»
چون ما را با درد به دنیا میآورد و بلافاصله با لبخند میپذیرد
چون شیرشیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزند ، پشت دستشان میریزند
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند
چون وقتی توی میهمانی خجالت میکشیم و توی گوششان میگوییم سیب می خوام، با صدای بلند میگویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی میکند
و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا میکنند
چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد که فلان کار را که باید فردا در مدرسه تحویل دهیم یادمان رفته،بعد از یک تشر خودش هم پابه پایمان زحمت میکشد که همان نصف شبی تمامش کنیم
چون وسط سریالهای ملودرام گریه میکنند
چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم میخوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند
به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه میکند و نذر می کند و پوتینهایمان را در هر مرخصی واکس میزند
چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور میکنیم شاخ قول شکاندهایم
چون موقع مطالعه عینک میزند و پنج دقیقۀ بعد در حالیکه عینکش به چشمش است میپرسد:این عینک منو ندیدین؟
چون هیچوقت یادشان نمیرود که از کدام غذا بدمان میآید و عاشق کدام غذاییم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است که وای بچم خسته شد بسکه مریض داری کرد
و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش رو برای هزارمین بار میشکنیم، چند روز بعد همه رو از دلش میریزه بیرون و خودش رو گول میزنه که :بخشش از بزرگانه
چون مادرند!
که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد
باشد که روزی بیاید که همه مان به خاطر این که امروز به مادرمان گل و بیشتر از آن (نه کمتر از گل) نگفته ایم ناراحت باشیم و فردا درصدد جبران برآییم
منظور از تربیت اجتماعی همان ارتقای «سطح فرهنگ جامعه» است که همهی عوامل فردی و اجتماعی در آن تأثیر دارد و همهی ابزارهای مستقیم و غیر مستقیم آموزشی و تبلیغاتی باید جهت تحقق آن به کار گرفته شود و نمیتوان میدان عملیات را به یک یا دو حوزه و روش را به چند گونهی معین و راهکارهای آموزشی و تبلیغاتی را به چند ابزار (مانند: دولت، صدا و سیما، آموزش و پرورش و ...) محدود نمود. اما اصول و محورهایی وجود دارد که باید در فرهنگسازی مورد توجه قرار گیرد که به چند محور اساسی ذیلاً اشاره میشود:
الف – کدام فرهنگ؟
وقتی ساختار و رشد فرهنگی موضوع بحث یا هدف برنامهریزی قرار میگیرد، ابتدا باید تکلیف فرد (با خودش و با جامعه) و سپس جامعه روشن گردد که کدام فرهنگ را هدف گرفته و الگوی خود قرار میدهد؟ به عنوان مثال: فرهنگ دینی – فرهنگ ملی – فرهنگ اروپایی – فرهنگ آنارشیسم – فرهنگ پست مدرن یا فرهنگ ...؟ و سپس بر اساس آن فرهنگ سیاستگذاری و برنامهریزی نموده و جهت تحقق آن اقدامات لازم با استفاده از ابزار مناسب به انجام رساند.
ب – فرهنگ التقاطی نتیجهی مطلوب نمیدهد:
وقتی فرهنگ حاکم بر فرد یا جامعه التقاطی شد و از فرهنگی رفتاری را برگزید، نه تنها رشد مطلوبی صورت نپذیرد، بلکه تعدد فرهنگها با توجه به کثرت سلیقهها موجب بروز هرج و مرج و ناهنجاریهای متفاوتی در فرد و جامعه میگردد. به عنوان مثال:
ما ایرانیها از سه فرهنگ متفاوت برخورداریم که عبارت است از: فرهنگ اصیل ایرانی که نشأت گرفته از تاریخ چند هزار سالهی ملی است – فرهنگ غربی استعماری که نشأت گرفته از سالها استعمار و استثمار کشور توسط بیگانگان و هجمهی گستردهی تبلیغاتی آنان جهت نفوذ و سلطه است و فرهنگ اسلامی که ناشی از نوع جهانبینی، باورها، اعتقاد به خداوند متعال، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع)، قرآن کریم، معاد و ... میباشد.
گاهی رفتارهای فرهنگی با یک دیگر تعارض و منافاتی ندارند. مانند برخی از مراسم عید نوروز. مثل مبدأ سال نو، دید و بازدید، نظافت سالانه و ... در فرهنگ ملی، یا تغییر بافت معماری و شهرسازی یا برخی از قوانین اجتماعی در فرهنگ غربی و یا برپایی عید قربان در فرهنگ دینی. اما گاهی فرهنگها و رفتارها متعارض یا گاهی متناقض یکدیگر است. فعلی در فرهنگی پسندیده و در فرهنگ دیگر نکوهیده است. مثل فرهنگ و مراسم چهارشنبهسوری، اعتقاد به آتش، خدای اهورا مزدا و خدای اهریمن ... و در نهایت آتشبازی. که در فرهنگ اسلامی کاملاً نکوهیده است.
میگویند: جامع فرهنگ هر ملتی را از مراسم ازدواج آنها میتوان شناخت. فرض بفرمایید که در فرهنگ قشری از مردم، انتخاب زوجه به طریق غربی و دوستیابی در خیابان و پارک، مراودهی کوتاهمدت یا بلند مدت، کم یا زیاد و ... صورت پذیرد. سپس [اگر به ازدواج کشید] مراسم خواستگاری کاملاً سنتی و ایرانی باشد و پس از آن مراسم عقد و محرمیت یا اصل مهریه (نه مبلغش) طبق فرهنگ اسلامی به انجام رسد، جهیزیه دختر به روش هندی کلان و کامل باشد، اما مهریه به روش بازار ملی (کی داده و کی گرفته) انجام پذیرد و ...، چه نتیجهای حاصل میشود.
همین مثال در سطح کلان نیز جاری و ساری است. به عنوان مثال: فرهنگ و علاقهی عمومی مردم «اسلام» است. در فیلمها و سریالهای ایرانی فرهنگ فمینیسم ترویج میگردد – علوم انسانی (مثل علوم سیاسی، روابط بینالملل، روانشناسی، جامعهشناسی و ...) بر اساس منابع و فرضیات متغیر غربی تدریس میشود – عملیات بانکی با اعمال دو فرهنگ صورت میپذیرد – ظوابط رفتارهای عمومی بر اساس دو خواست و سلیقهی متفاوت به اجرا در میآید (مثلاً از طرفی مقابله با هرگونه فساد علنی یا اجتماعی، دیکتاتوری خوانده میشود و از طرف دیگر انتظار میرود که فساد از جامعه رخت بر بندد و نسل جوان همه متدین و فرهیخته و مؤمن باشند) و ... .
ج – عزم فردی و ملی:
با توجه به اصول و محورهایی که به صورت اختصار بیان گردید، جهت ساختار و رشد فرهنگی، پس از تعیین و تصمیم (فرد و جامعه بر انتخاب فرهنگ مطلوب و کامل) یک عزم قطعی فردی و ملی لازم است. فرد باید با انتخاب بهترین و والاترین فرهنگ، خود را به آن ملزم بداند و آن فرهنگ را در محیط اجتماعی کوچک خود بسط دهد و البته با کنترل و جایگزینیهای مناسب، خود (و همسر، اولاد و افراد تحت پوشش و تعلیم) را تا حد امکان از آسیبهای فرهنگهای معارض که از بیرون اعمال میشود مصون بدارد.
هم چنین در سطح کلان لازم است نهادها و سازمانهای مسئول با هدفگزاری و برنامهریزیهای متقن از زوایا و در عرصهها و سطوح متفاوت، همه ابزارهای لازم جهت آموزش و تبلیغ از یک سو و اجبار و بازدارندگی (امر به معروف و نهی از منکر) از سوی دیگر را به کار بندد و افراد جامعه نیز از آن حمایت کنند. روشی که در همهی کشورهای مترقی (البته متناسب با فرهنگ خودشان) معمول است.
در خاتمه توجه شود که «اجتماع» متشکل از افراد جامعه است، لذا خود سازی یکی از اصول و محورهای رشد فرهنگ اجتماعی میباشد.
این یک مقاله روانشناسی در مورد نوع رفتار هست
که با خواندن آن و عمل به آن می توانید رفتاری معقولانه تر داشته باشید و همچنین می توانید دیگران را مجذوب خود کنید
این حس علاقه مند کردن افراد به خود و دیگران را شیفته ی خود کردن یک حس قریضی است پس مطالعه ی این مقاله به همه توصیه می شود
1. رعایت اعتدال در رابطه
اول از همه باید این نکته رعایت بشه که نباید بیش از حد به طرفتون نزدیک بشید و همش کنارش باشید.سعی کنید این رابطه رو معمولی جلوه بدید. حتما یه چیزی بوده که گفتن دوری و دوستی. همیشه بودن، باعث میشه حس قشنگ دلتنگی از بین بره و شما تکراری به نظر بیان البته زیاد دور بودن هم خوب نیست چون ممکنه کم کم از یاد برید و فراموش بشید.
2. صمیمیت به مرور زمان
یکدفعه صمیمی نشید بلکه سعی کنید کم کم و به مرور زمان صمیمیت بیشتری پیدا کنید. صمیمیت بیش از حد باعث زدگی و خستگی طرفتون از شما میشه.
3. داشتن آشنایی که با طرفتون نزدیکه
اگه یکی رو داشته باشید که به طرفتون نزدیک باشه خیلی خوبه. چون می تونید بوسیله اون اولا اطلاعات خوبی رو ازش بدست بیارید مثل : چیزهای مورد علاقه اش ، حس اون نسبت به شما ، کارهای روزمره اش و ... و همچنین از اون می تونیم به عنوان یک انتقال دهنده اخبار از طرف خودتون استفاده کنید. به صورت زیر :
ازش بخواهید که وقتی با طرفتون هست در مورد شما و قابلیت هاتون و خوبی هاتون صحبت کنه البته همون اندازه که هستید یا دارید نه بیشتر چون دروغ می تونه اولین قدم برای تنفر از شما بشه.
4. حقیقت گو باشید
همیشه سعی کنید آنچه هستید و آنچه می تونید در آینده باشید را بگویید نه بیشتر.
شاید با تعریف بیش از حد از خود در مورد کارهای آینده محبوبیتی کسب کنید اما این کار در آینده در صورت انجام ندادن می تونه از شما یک آدم بی دست و پا رو برای طرفتون تعریف کنه و در صورت انجام دادن سطح توقعات رو بالا ببره.
5. در ابتدا در مورد کارهای روزانش صحبت کنید
کارهای روزانه طرفتون رو بدونید و در ابتدا در مورد اون ها باهاش حرف بزنید و صحبتون رو پراکنده نکنید
6.تفاهم ها رو به زبون بیارید
چیزهای مورد علاقه طرفتون رو به صورتی بفهمید ( البته بهتره اون نفهمه که می دونید) و از اونا استفاده کنید و یا در موردشون بپرسید
مثلا اگه فهمیدید طرفتون به آب پرتقال علاقه داره، از اون بپرسید : نظرت با خوردن یه لیوان آب پرتقال چیه؟ و یا می تونید بگید : من آب پرتقال خیلی دوست دارم تو چی؟ مطمئنا اون با شنیدن این حرف سر شوق میاد و میگه : چه تفاهمی.
7.ازش به عنوان یک حلال مشکلات استفاده نکنید
هیچ وقت مشکلات خود رو به صورت آشکار بیان نکنید و بزارید شما برای اون یک تکیه گاه باشید. سعی کنید طوری باشید که از با شما بودن لذت ببره
8.به بهترین شکل حرف بزنید
درست و به آرامی حرف بزنید، شمرده و کوتاه. هرگز عصبانیت خود رو در صبحت کردنتون بروز ندید.اجازه حرف زدن به طرفتون رو بدید.
سعی کنید شما سوال کننده باشید در حالی خود جواب سوال را می دونید تا شاید وقتی جواب درستی نداشت احساس حقارت نکنه و شما به آرامی اون رو جبران کنید.
9.لبخند بزنید و مهربان باشید
لبخند رو با خود داشته باشید و برای تایید صحبت های طرفتون حتما از بله به همراه لبخند استفاده کنید. به طرفتون بفهمونید از اینکه باهاش هستید لذت می برید.
همچنین اصل مهم مهر و محبت باید تا همیشه پای بر جا باشه و هرگز فراموش نشه.
10.ساده ولی زیبا وشیک باشید
سعی کنید چهرتون رو همیشه شاداب داشته باشید و هیچ وقت آشفته نباشید. لباس هایی که بهتون میاد و طرفتون هم خوشش میاد بپوشید.
زیبایی رو به طوری ذاتی نشون بدید و از آرایش هایی که موجب زیبایی افراطی میشه استفاده نکنید چون ممکنه وقتی طرفتون شما رو در حالت عادی ببینه از شما دل سرد بشه.
11.در مورد مسائلی مانند : عشق حرف بزنید
در مکالمات از خودتون ( شما و طرفتون ) حرف بزنید، البته به اندازه. بعضی وقت ها در مورد عشق ، دوست داشتن ، حس قشنگ عاشق شدن و از این موارد به صورت سوال جوابی حرف بزنید و نظرش رو بدونید.
12.پرسش های منفی تضمینی بپرسید
گاهی اوقات پرسیدن سوالاتی به صورت منفی که خودتون جوابش رو می دونید باعث میشه طرفتون عشقش رو نسبت به شما نشون بده.البته حتما باید خودتون قبل جوابش بدونید در جواب چه خواهد گفت. این تکنیک می تونه برای خیلی ها موثر باشه.
مثلا ازش بپرسید : تو از من بدت میاد، مگه نه؟ ( البته اگه مطمئنید میگه نه خیلیم دوست دارم ، بپرسیدا) طرفتون چند ثانیه به فکر فرو میره و بعدش جواب مورد علاقتون رو بهتون میده و البته این سوال اون رو به این فکر فرو می بره که چرا همچین حرفی رو زد و از اون به بعد سعی میکنه عشقش رو نسبت به شما بیشتر نشون بده./ بیش از حد از این روش استفاده نکنید.
13.هدیه بدهید
به مناسبت های مختلف و یا بی دلیل به طرفتون کادو بدید.
بهتره در ابتدا کادوهای بسیار گران بها خریداری نکنید چون این امر بی دلیل باعث بالا رفتن سطح توقع طرفتون میشه و اگر روزی شما به مناسبتی کادوی مورد علاقه اش رو که ممکن بسیار گران بها هم باشه تهیه نکنید موجب شده علاقه طرفتون بهتون صفر بشه.
این به این معنی نیست که طرفتون به خاطر پول و یا کادوهاتون شما رو دوست داره بلکه خودتون این طوری بهش فهموندین و سطح توقع اون رو بیش از اندازه کردید.
هدیه ای بدید که بسیار مورد استفاده اش باشه تا هر وقت ازش استفاده میکنه به یاد شما بیوفته. شما هم ازش بپرسید که از اون کادو استفاده می کنه و یا ازش خوشش اومده.
14.احترام بزارید
همیشه برای طرفتون احترام فوق العاده ای قائل شوید. هیچ گاه در مکالتون دیگران رو ازش برتر جلوه ندید، هر چند در ظاهر شایذ عکس العملی نداشته باشه اما در درون با خود هر لحظه به یاد حرفتون می افته و غصه می خوره که امکان کم رنگ شدن عشق و عقده شدن این موضوع هست.
15.بدی هاش را هرگز بهش نگوید
به طرفتون بدی هاش رو به طور آشکار نگید بلکه سعی کنید اون رو حل کنید و یا بهش بفهمونین بدی هاش و مشکلاتش رو دوست دارید حل کنید
16.خوبی هاش رو براش تکرار کنید
هر فردی به طور ذاتی برخی خصوصیات رو داره که موجب برتری اون نسبت به بقیه میشه .
مثلا اگه نقاشیش خوبه می تونید در مورد این موضوع پا فشاری بیشتری کنید و اون برای دارا بودن این خاصیت تحسین کنید.همچنین قابلیت های خودتون رو بهش نشون بدید تا احساس افتخار کنه.
17.خودتون عاشق باشید
برای اینکه کسی عاشقتان باشد بهتر است در ابتدا خود یک عاشق واقعی باشید و این رو بارها به طرفتون ثابت کنید.
18.الگو عشق برای خود داشته باشید
خود را باور داشته باشید . امیدوار به آینده و به خدایتان زیاد فکر کنید چون او خالق عشق است . اگه به یک عشق واقعی فکر می کنید خدا بهترین و بزرگترین عاشق است پس بهترین الگو در نزدیکی شماست.
19.از عشقتون سو ء استفاده نکنید
نزارید عشقی که دوست دارید طرفتون بهتون داشته باشه باعث بشه اون چیزی رو از دست بده و یا بعدا پشیمون بشه. باهاش زیاد در مورد این موضوع حرف بزنید.
بیش از خودتون به فکر اون باشید تا به این صورت عشق خودتون رو ثابت کنید.
20.ثابت کنید یک همدم خوب می تونید باشید
به طرفتون این اطمینان رو بدید که می تونه با شما درد و دل کنه و رازهای خودش رو بهتون بگه.باید بهش ثابت کنید بهترین مأمن اسرار و یا همدرد براش هستید.
چون معمولا افراد رازهای دل و درد و دل هاشون رو به نزدیکانی که خیلی دوسشون دارند میگند پس از این طریق شما می تونید فرد مورد علاقه طرفتون باشید.
اينجانب قصد ازدواج با دختري را دارم که حدود 8 ماه از خودم بزرگ تر است و علاقه شديدي بين ما وجود دارد آيا اين اختلاف سني کمتر از يک سال که اين دختر از من بزرگ تر است مانع ايجاد مي کند؟
پاسخ:
همان طور که مي دانيد مشاورين در امر ازدواج بهتر مي دانند که سن دختر از پسر کمتر باشد و البته محاسن و مزايايي نيز طبيعتا بر اين امر مترتب است اما در اين مورد که مي فرماييد اين تنها ملاک در امر ازدواج نيست بلکه ملاکهاي بسيار مقدم تر و مهم تري هم وجود دارد، شما بايد در ابتدا و با کمال دقت و نکته سنجي و به دور هرگونه احساساتي عمل کردن با خانواده خود مشورت کنيد و اين ملاک ها را مد نظر قرار دهيد و ببينيد که دختر مورد نظر شما تا چه حد شرايط مناسب را دارد، از نظر مذهبي و ايماني، از نظر اخلاقي، از نظر خانوادگي آيا با شما هم خواني دارد يا خير، آنگاه اگر در تمام اين شرايط نمره قبولي گرفت و مورد رضايت شما و خانواده شما قرار گرفت آنگاه مي توانيد از آن شرط چشم پوشي کنيد و با هم زندگي مشترک خود را آغاز نماييد،
البته براي اينکه در طول مدتي که به دنبال ازدواجيد درست و منطقي عمل کنيد بسيار خوب است که از تجربيات گرانبهاي مشاورين در امر ازدواج کمک بگيريد و به صورت مفصل و با حوصله با آن عزيزان در ارتباط باشيد مطمئن باشيد که سودمند خواهد بود و بنا بر روايات ما نيز هر آنکه با عاقلان مشورت نمايد از پشيماني در امان خواهد بود[1] و در نظر داشته باشيد که ازدواج پيامبر اکرم(ص) با حضرت خديجه(س) در حالي بود که ايشان از پيامبر اکرم بزرگ تر بودند و مي بينيم که يکي از افضل ترين ازدواج هاي بشريت بوده و هست.
پی نوشت:
1. غرر الحکم ص422 حديث 10078
www.shamimm.ir
فلسفه و حکمت بیشتر احکام و مقرارت اسلام براى ما مشخص نیست و تنها از باب تعبّد آن ها را پذیرفته ایم و چون خداوند متعال و نبى گرامى اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) فرموده اند یقین داریم تمام دستورات آن ها مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعی است از این رو با جان و دل از آن ها اطاعت مى کنیم اگر چه علت گفتارشان را ندانیم . مثلا ما از دستورات دکتر که مى گوید:
فلان دارو را بخور، فلان آمپول را تزریق کن و از خوردن فلان غذا خوددارى کن و...، پیروی می کنیم با این که نمى دانیم خاصیت فلان دارو و آمپول چیست؟
جهر و اخفات در نماز نیز تعبدى است و ما فلسفه آن را به طور کامل نمى دانیم. البته وقتى به روایات مراجعه مى کنیم به اشاراتى از ناحیه ائمه معصومین (ع) و شخص پیامبر اکرم (ص) برخورد مى کنیم، لکن نمى توان آن را علت حقیقى و فلسفه واقعى جهر و اخفات دانست. به این معنا که تمام فلسفه و حکمت در آن خلاصه شود و چیز دیگری نباشد.
محمد بن حمران یا محمد با عمران از امام صادق علیه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضى نمازها و آهسته خواندن آن را در بعض دیگر پرسید. حضرت فرمود: وقتى که پیامبر (ص) را به آسمان بردند، اولین نمازى که خداوند بر او واجب نمود نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان بر او اقتدا کردند. خداوند براى این که عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائکه نشان دهد به پیامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند.
دومین نمازى که بر او واجب نمود نماز عصر بود ولى چون کسى بر پیامبر (ص) اقتدا نکرده بوده دستور رسید که آهسته بخواند و بعد نماز مغرب و همین طور عشا را بر او واجب نمود و گروهى ازفرشتگان نیز به او اقتدا کردند.
باز دستور رسید که بلند بخواند و سپس وقتى به زمین رسید موقع صبح بود و براى این که عظمت نماز صبح را براى مردم تبیین کند به پیامبر (ص) امر فرمودند که حمد و سوره را بلندبخواند.... (1)
درمورد خانم ها می تواند به جهت حرمت ایشان و نرسیدن صدا به نامحرمان این حکم برداشته شده باشد و دیگر بر آن ها واجب نباشد. همان گونه که در برخی احکام دیگر نماز غیر از بلند و آهسته خواندن برخی اختلافات جزئی وجود دارد و اعمال مستحب در مورد زنان و مردان در مواردی جداگانه است.
بنابراین بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاى مغرب و عشا و صبح بر اساس روایات است که فقهاى عظام به آن ها استدلال کرده اند و مشهور علما بر این عقیده اند. ولى تعدادى از فقها مانند سید مرتضى به واجب نبودن قرائت جهریه (بلند خواندن) فتوا داده اند و برخی از علما نیز به این حکم گرایش دارند و آن روایات صحیح را نیز حمل بر استحباب جهر کرده اند نه وجوب آن.
برخی برای وجوب جهر چنین گفته اند که چون در نمازهاى مغرب و عشا و صبح هوا تاریک است بلند خوانده مى شود تا کسانى که در مسجد یا اتاق عبور مى کنند بفهمند که کسى این جا است و نماز مى خواند و نیز گفته اند به این جهت نماز را بلندمى خوانند تا دیگران ساکت بشوند اما این سخنان نمی تواند چندان موجه و پذیرفته باشد.
بنابراین بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاى صبح و مغرب و عشا وجه کاملا مشخصى ندارد و صرف تعبد است (2).
این عبادات بر اساس دستور پیامبر و طبق عمل آن بزرگوار انجام می شود. پیامبر(ص) فرمود:"صلوا کما رأیتمونی أُصلّی؛ همان طور که من نماز می خوانم شما بخوانید". اعمال حج و سایر عبادات نیز بر اساس سنّت و روش پیامبر(ص) است.
آنچه در عبادت باید مورد توجه باشد، عبودیّت و بندگی است. امام رضا(ع) در زمینه فلسفه و اسرار نماز می فرماید:"علت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است، اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته، مبارزه با شرک و بت پرستی و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و تواضع، نهادن پیشانی بر زمین در هر روز برای تعظیم پروردگار. هدف از نماز این است که انسان همواره هشیار و متذکر باشد، گرد و غبار فراموشکاری بر دل او ننشیند، مست و مغرور نشود ... علاوه بر این که مداومت ذکر خداوند در شب و روز که در پرتو نماز حاصل می گردد و سبب می شود که انسان مولا و مدبّر و خالق خود را فراموش نکند و روح سرکشی و طغیانگری بر او غلبه ننماید"(3)
بنابراین بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاى صبح و مغرب و عشا وجه کاملا مشخصى ندارد و صرف تعبد است.
پی نوشت ها:
(1) صدوق ، علل الشرائع ، ج 2 ص 17و 18
(2) آیه الله حکیم، مستمسک العروه الوثقى ، ج 6 ص 198با تلخیص
(3)تفسیر نمونه، ج 16، ص 294، به نقل از وسائل الشیعه، ج 3، ص 4.