علی بن یقطین یکی از وزرای هارون الرشید است و خیلی مقام دارد. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) خیلی مواظب این علی بن یقطین است و به او هم گفته که در دستگاه ظلم باش به خاطر اینکه به شیعه خدمت کنی. برای علی بن یقطین سخت بود برای اینکه یک شیعۀ حسابی بود و برایش سخت بود که در دستگاه ظلم باشد، اما موسی بن جعفر (ع) به او گفتند باید باشی برای خدمت کردن به شیعه. همین مقدار که گرهای از کار شیعه بگشایی، کفارۀ گناهت است که وزیر هارون الرشید هستی. همین علی بن یقطین یک وقتی یک شیعه و آنهم از نظر ظاهر خیلی پایین، یک ساربان به نام ابراهیم جمال. این میخواست به مدینه برود. آمد به بغداد تا این علی بن یقطین را ببیند که آیا کاری با موسی بن جعفر دارد یا نه و یا پیامی دارد یا نه و آیا میتواند خدمتی بکند. اما راهش ندادند و این با یک حال یأسی به مدینه رفت. در مدینه خدمت امام موسی کاظم رفت. آقا امام موسی کاظم گفتند که حال علی بن یقطین چطور بود. گفت آقا رفتم خدمت ایشان برسم اما راهم ندادند. البته نمیخواست گله کند بلکه میخواست یک واقعیت را بگوید. موسی بن جعفر خیلی ناراحت شد. این علی بن یقطین همه ساله به عنوان حج، یک عدهای از شیعیان را به حج میآورد اما نمیخواست حج کند بلکه میخواست با موسی بن جعفر (سلام الله علیه) ملاقات کند. حال این دفعه حجش تمام شد و برای ملاقات به مدینه آمد و همینطور هم که نمیشد خدمت موسی بن جعفر برود بلکه شب یا نصف شب، اینطرف را ببین و آنطرف را ببین که کسی نباشد و به خدمت موسی بن جعفر برود. آقا موسی بن جعفر هم اینها را میدانستند. کارش هم مسئله پرسیدن بود و خیلی روایت از همین علی بن یقطین داریم. حال این دفعه آمد خانۀ موسی بن جعفر و در زد. آقا از پشت در فرمودند که راهت نمیدهم و برو دنبال کارت. گریه و زاری کرد که آقا من برای شما آمدم و نمیشود که من ملاقات شما را نکنم و بروم. آقا آمدند و فرمودند راهت نمیدهم. گفت آقا چه کار کردم و چه شده؟ گفت به یک نفر یعنی ابراهیم جمال توهین کردی و وقتی آمده تو راهش ندادی. گفت آقا من نکردم. فرمودند بالاخره تو راهش ندادی. گفت آقا حالا چه کنم؟ نمیشود که به مدینه بیایم و شما را نبینم. فرمودند او باید از دست تو راضی باشد تا من از تو راضی شوم. گفت آقا نمیدانم ابراهیم جمال کجاست. در کوفه است یا مدینه و من کجا او را پیدا کنم. آقا فرمودند من راهش را برای تو درست میکنم. باید او راضی شود تا من راضی شوم. لذا فرمودند که یک شتری برای تو تهیه کردم. به بقیع برو و آن شتر را سوار شو . فوراً میرسی به کوفه و به در خانۀ او برو و او از تو راضی شود. آن شتر تو را برمیگرداند. بیا تا من راهت دهم. این خیلی خوشحال شد و به کوفه آمد. کسی هم همراهش نیست. طی الارض است و ارادۀ موسی بن جعفر و ارادۀ ولایت. این شخص آمد به در خانۀ آن ساربان. گفت کیست؟ گفت علی بن یقطین. ساربان ماتش برد که من کجا و علی بن یقطین کجا. آمد بیرون و علی بن یقطین قضایا گفت که آقا فرمودند دل تو از دست من نگران است و تا دل تو نگران است، موسی بن جعفر از من نگران است و مرا راه نمیدهد. بیا و از دست من راضی شو. گفت آقا راضی هستم و نگران نیستم. علی بن یقطین، وزیر هارون الرشید، خواب در کوچه روی خاکها و سرش را روی خاک گذاشت و گفت اگر راضی هستی بیا پایت را روی سر من بگذار تا بفهمم که راضی شدی. ساربان خجالت میکشید اما بالاخره مجبور شد. آمد و پای ساربانیاش را گذاشت روی سر وزیر هارون الرشید. وزیری که هارون الرشید میگفت ای ابر ببار، هرکجا بباری بر سلطنت من باریدی و بر مملکت من باریدی. دوباره وزیر سوار شد و به بقیع آمد و شتر را را رها کرد و به در خانۀ موسی بن جعفر آمد و در زد. آقا خوشحال در را باز کردند. علی بن یقطین در خانه رفت و کارهایش را انجام داد و مسائلش را پرسید و بالاخره آنچه میخواست با موسی بن جعفر گفتگو کرد. ما باید چنین باشیم. یعنی باید این را بدانیم که اگر یک شیعه از دست ما نگران است، امام زمان از دست ما نگران است. اینها که تاریخ نیست که مختص به علی بن یقطین و ابراهیم جمال نیست. بلکه یک تاریخ تشیّع است. شیعه آنست که یک نفر شیعه از دست او نگران نباشد و به یک شیعه ظلم نکرده باشد. شیعه آنست که هرچه میتواند گره از کار مسلمانها بگشاید. مثل این علی بن یقطین که به دربار هارون الرشید رفته با این همه ظلم و جنایت، به خاطر اینکه بتواند یک گره از کار یک شیعه باز کند و دل یک شیعه را به دست بیاورد. این فضیلت شیعه است. حال در میان ما یک فضیلت به تمام معنا، فراموش شده است.
آیت الله مظاهری1390/6/3
یک ایرانی خدمت امام صادق (ع) آمد و مرتب تعریف شیعهها را کرد. بعد امام صادق (ع) فرمودند آیا میروید سر جیب یکدیگر و پول بردارید. گفت آقا یعنی چه که از جیب یکدیگر پول برداریم. آقا فرمودند شیعه همین است. پول او از او. گفت نه. آقا دست به کمر گذاشتند و گفتند شما شیعیان کمر ما را شکستید. حال یک کسی دخلش را باز بگذارد و برود، ناگهان همین شیعهها غارت میکنند. آنطرفش خراب و آن طرفش هم خراب است و چه چیز صحیح است؟ صحیح نداریم. بله شیعه هستیم و عقیده هم الحمدلله تا سرحد عشق علی دوست داریم و تا سرحد عشق موسی بن جعفر دوست داریم. دلمان پر میزند که امشب کاظمین بودیم و زیارت میکردیم. اینها همه خوب است. شعارمان هم زیارت جامعه، زیارت عاشورا، زیارت موسی بن جعفر و توسلها که اینها همه عالی است. اما در عمل لنگیم و باید در عمل لنگ نباشیم و این فضیلت فراموش شده، درّ گرانبها باشد. امام صادق (ع) میفرمود: ای شیعیان ما یک کاری بکنید که: كُونُوا لَنَا زَيْناً، وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْنا، همۀ مردم بگویند بارک الله، شیعه چه ایثار و چه گذشت و چه فداکاری دارد. شیعه چه صدق و راستگویی دارد و شیعه چقدر عالیست. اگر کار برسد به آنجا که بگویند ایرانیها دروغگو هستند، این کمر موسی بن جعفر را میشکند. مگر میشود ما دروغ بگوییم. مگر میشود زن به شوهر و شوهر به زن دروغ بگوید. یک مثال عوامانه در میان زنهاست، اینکه اگر به شوهر دروغ نگوییم که زندگی نمیچرخد. آن طرفش هم یک مثال عوامانه در میان مردهاست که میگویند، پشت چشم باید پینه داشته باشد. میگویند معنایش اینست که زن که میگوید، بگو چشم اما عمل نکن. همدیگر را گول بزنید. این دیگر نمیشود شیعۀ موسی بن جعفر. از این چیزها در روایات اهل بیت زیاد است. از این چیزها زیاد است که اهل بیت از ما جداً خواستند و ما باید برای تشیّع یک افتخار باشیم.
امام صادق (ع) میفرمود یک کاری بکنید که این سنّیها بگویند خدا رحمت کند امام صادق را که چه شیعیانی تحویل جامعه داده است. راستگو، باصداقت، ایثار و گذشت و فداکاری و بالاخره شیعه یک آدم و آدم یک شیعه.
آیت الله مظاهری1390/6/3
لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزهات را بگشا و طعام خور …
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد . روز چهارم، هیچ نگفت . شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى .
ج: بالاترین ذکر به نظر حقیر، « ذکر عملی » است، یعنی « ترک معصیت در اعتقاد و در عمل »؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.
2- سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟
ج: بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.
مقدمه
حتما شما هم این حدیث را شنیده اید که که خداوند متعال در قیامت بدی ها را فقط به اندازه عمل حساب می کند و خوبی ها را چند برابر حساب می کند . ممکن است این سۆال برای شما مطرح شده باشد که این چه عدالتی است ؟ اگر خداوند متعال عادل است چرا باید اینگونه عمل کند ؟
بر اساس اعتقاد ما که خداوند متعال عالم و عادل و حکیم است و کاری نمی کند که خارج از این دایره باشد در پاسخ به این سوال نظر برخی از عالمان و بزرگان دین را آورده تا ببینم دلیل اینکه خداوند در حساب و کتاب دقیق خود که بنا بر فرموده قرآن کریم «مثقال ذره خیر یره » محاسبه می شود چرا در موعد حساب و کتاب اینگونه عمل می شود ؟
نظر ابن بابویه :
ابن بابویه مىگوید که خدا به عدل به آدمى فرمان مىدهد ولى با چیزى بهتر از عدل، یعنى عنایت و لطف، با او رفتار مىکند سپس حدیثى از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نقل مىکند که گفت: هیچ کس تنها با عمل نیک وارد بهشت نمىشود، بلکه با بخشایش خدا چنین مىشود ««رساله»، ص 87- 86، ف 71- 70»
نظر شیخ مفید
شیخ مفید با این نظر موافق است و مفهوم لطف را یک گام پیشتر مىبرد. مىگوید که مبناى همه حقوق انسان لطف و عنایت خداست، زیرا که خدا به لطف کردن نسبت به بندگان مبادرت مىورزد و هیچ کس نمىتواند چنانکه شایسته است از این بابت سپاسگزارى کند . پس همه حقوق آدمى عبارت از بخششهاى الهى است، و لطف اساس و پایه عدل میان خدا و انسان است «اندیشههاى کلامى شیخ مفید، ص: 467»
نظر علامه طباطبایی (ره)
عدل و قسط الهى- که یکى از صفات فعل او است- اجازه نمىدهد که در درگاه او دوغ و دوشاب یکسان باشد، با آن کسى که با ایمان آوردن در برابرش خضوع نموده، و اعمال صالح کرده و با آن کسى که بر حضرتش استکبار و به خود و به آیاتش کفر ورزیده یک جور معامله کند. این دو طایفه در دنیا که بطور یکسان در تحت سیطره اسباب و علل طبیعى قرار داشتند، اسبابى که به اذن خدا یا سود مىرسانید، و یا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم بطور یکسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود. پس، جز این باقى نمىماند که خداى تعالى بین این دو طایفه در زمانى که به سوى او بر مىگردند فرق بگذارد، به این معنا که مۆمنین نیکوکار را جزاى خیر، و کفار بد کار را سزاى بد دهد، تا ببینى آنان از چه چیز لذت مىبرند، و اینان از چه چیز متالم و ناراحت مىشوند.(تفسیر المیزان ج 10)
نظر علامه طهرانی(ره)
عفو خداوند نسبت به جمیع بندگان، یک قانون حتمی و عقلی نیست؛ قاعده عفو در اختیار خدا و به اراده اوست، هر کس را که بخواهد عفو میکند. و البتّه بر اساس حکمت، کسانی هستند که استحقاق عفو و مغفرت را دارند.
و هر کس را که بخواهد عفو نمیکند، و این نیز بر مبنای مصلحت است نسبت به مردمی که متعدّی و متجرّی بوده و کوس انانیت و کبریائیت زده، و در مقابل پروردگار ایستادگی نموده و خود را حائز مقام انانیت و شخصیت و استکبار دانستهاند.
البتّه عدل یک قانون کلّی است که خداوند میتواند بر اساس آن رفتار کند، ولی الزامی ندارد که حتماً بطور عدل در مجازات عمل نماید و بنده را مورد رحمت قرار ندهد. پس قاعده و قانون اوّلی، عدل است، و عفو و اغماض امر ثانوی است که در تحت اختیار و اراده حاکم است. و بنابراین نادیده گرفتن حسنات مخالف عدل است، امّا نادیده گرفتن سیئات موافق عفو است. (معاد شناسی علامه طهرانی ص 243)
امام صادقعلیه السلام فرمودند: «اِذا كَانَ یومُ القِیامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى رَحمَتَهُ حَتّى یطمَعَ اِبلِیسَ فِى رَحمَتِهِ»(1)هنگامى كه قیامت فرا مىرسد، خداوند به قدرى رحمت خودش را به روى مردم گسترش مىدهد كه حتّى ابلیس در اینكه مورد لطف قرار گیرد به طمع مىافتد.
در سوره فرقان مىخوانیم: «فَاُولئِكَ یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِم حَسَناتٍ»(2) خداوند گناهان آنان را به كار نیك و حسنه تبدیل مىكند.
در روایات متعدّدى كه در تفسیر این آیه آمده چنین مىخوانیم: روز قیامت گناهان مۆمن بر او عرضه مىشود و از ناراحتى به لرزه مىافتد، ولى بهخاطر آنكه او اهل ایمان، حیا، صدق، اخلاص، حسن خلق و در خط رهبرى معصوم و اولیاى خدا بوده، مورد لطف مخصوص قرار مىگیرد و به فرمان خداوند گناهان او به عبادت تبدیل مىشود.(3)
علاّمه طباطبائىقدس سره مىفرماید: روایات بسیار زیادى از شیعه و سنّى درباره تبدیل گناه به كار خیر در قیامت وارد شده است.(4)
در بعضى روایات نیز مىخوانیم: روز قیامت همین كه گناهكار را به دوزخ مىبرند، مىگوید: خدایا! گمان نداشتم مرا بسوزانى! خداوند مىفرماید: او را مورد عفو خود قرار دادم، او را به بهشت ببرید و همان حسنِ ظنّ به خدا، وسیله نجاتش مىشود.(5)
عدل یکی از صفات خداوند و یک قانون کلی است به این معنا که در رفتار با بندگانش عادل است . اما خداوند محکوم ومجبور به آن نیست ، بلکه به هنگام مجازات بنده ای که اهل عمل خیر بوده اورا مورد لطف قرار داده و با استفاده از قاعده لطف با او برخورد می کند .
پی نوشت ها :
1) بحار، ج 643، ص236.
2) سورهفرقان، آیه70.
3) تفاسیر نورالثقلین، ج4، ص33 و صافى، ج2، ص205.
4) تفسیرالمیزان، ج15، ص269.
5) تسلیةالفۆاد، ص179.
منابع :
1 - تفسیر المیزان ج 10
2 -کتاب معاد شناسی علامه طهرانی ج 4
3 - پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام قرائتی
4- کتاب اندیشه های کلامی شیخ مفید
در مورد امام زمان ( ع ) در روایات آمده است كه یحكم بحكم داوود : با حكم حضرت داوود ( ع ) حكم می كند . حضرت داوود حكم غیبی صادر می كرد و به شواهد و ادلّه وابسته نبود . در زمان حضرت داوود شخص فقیری مدتها از خداوند رزق حلالی می طلبید . روزی گاوی در خانه او را شكست و داخل شد . او هم بر این اساس كه دعایش مستجاب شده است گاو را سربرید و گوشت آن را كباب كرد و با خانواده اش خوردند . صاحب گاو كه به دنبال گاوش می گشت فهمید كه آن شخص فقیر گاو را كشته و مصرف كرده است . او را نزد حضرت داوود برد و حضرت داوود از آن شخص فقیر علّت كارش را پرسید : او هم گفت من هفت سال بود كه دعا می كردم خدا رزق حلالی مرحمت كند ، وقتی گاو در را شكست و داخل شد به خود گفتم دعایم مستجاب شده است ؛ لذا آن را سر بریدم و با خانواده ام خوردیم .
حضرت داوود به صاحب گاو فرمود : از شكایتت صرف نظر كن ، صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض كرد كه این چه نحو قضاوت كردن است . حضرت داوود به او فرمود : علاوه بر آن ، نصف دارائیت را هم به او بده . صاحب گاو هم به شدت برآشفت . حضرت داوود فرمود : تمام دارائیت را به او بده . در بین مردم در اثر این حكم سر و صدا بلند شد . حضرت داوود همراه با مردم بر سر قبر پدر كسی كه گاو را كشته بود حاضر شد و او را زنده كرد و علت مرگش را از او جویا شد . او گفت پدر این صاحب گاو غلام من بود . او مرا كشت و تمام دارائیم را هم تصاحب كرد . در نتیجه روشن شد علاوه بر اینكه تمام دارائی صاحب گاو متعلق به آن شخص فقیر است ، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچه های غلام پدر او هستند و متعلق به او می باشند ، امام زمان ( ع ) هم این گونه حكم می كند .
یعنی ای توئی كه طالب دیدار امام زمانی چقدر خود را برای شهروند مهدوی شدن آماده كرد ه ای ؟! اگر امام زمان بیاید بگوید پست و مقام و مال و ... همه را بده ! می توانی شكوه و شكایت نكنی یا اظهار نظر و سلیقه علیحدّه ای از خود ابراز خواهی كرد ؟! خود را گول نزنیم ! مثال ما جماعت مثال همین مرد شاكی است ... تا دیر نشده به خود بیاییم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
او پس از احوال پرسی درخواست نصیحت و راهنمایی کرد.
آیه الله بهاءالدینی گفت:
سعی کنید در زندگی مشرک نباشید. اگر توانستید به این مرحله برسید همه کارهای شما اصلاح می شود, این بهترین نصیحتی است که می توانم بکنم.
آن شخص گفت: آقا ! دعا کنید.
آقای بهائ الدینی فرمودند: آدم شو! تا دعا در حق تو تأثیر کند و گرنه دعا بدون ایجاد قابلیت, فایده ای ندارد.
او گفت: امسال مکه بودم. برای شما هم طواف کردم.
آقا فرمود:
انشاء الله سعی کن آدم شوی! تا طواف برای خودت و دیگران منشأ اثر باشد.
در اینجا یکی از همراهان آن شخص که گمان کرد آقا او را نمی شناسد گفت:
حاج آقا! ایشان فلانی هستند که در فلان شهر مسؤلیت دارند و خدمات ارزشمندی انجام داده اند.
مرحوم آقای بهاء الدینی فرمودند:
چرا متوجه نیستید چه عرض می کنم؟
باید آدم شوی تا اینها برای او نافع باشد. دست از هوی و هوس بردارد. خود را همه کاره نداند. نقشه برای خراب کردن افراد و غلبه بر دیگران نکشد.
باید دست از کلک بازی بردارد! آن وقت است که طعم ایمان را می چشد و رنه همه اینها ظاهر سازی است!
بعضی نه بو دارند و نه خاصیت، هیچ اثر خیر و منفعتی برای کسی ندارد، نه دعایی برای امام زمان و نه صدقه ای برای سلامتی او ندارد.
خانواده ای خوشحال بودند که پدرشان از دنیا رفته است آن قدر که آن پدر بی خیر و منفعت بود.
در حالی که ایمان مومنین بو و مزه دارد. بو دارد چرا که امام صادق علیه السلام فرمود: صلاة اللّیلِ تُطیّبُ الرّیح ( تهذیب/2/120).
نماز شب ( شخص را) خوشبو می کند.
و یا پیغمبر ( صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: تعطّروا بالاِستغفارِ ( بحار الانوار/6/22)
خود را با استغفار خوشبو کنید.
ایمان مزه دارد چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود: لا یَجدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حتّی یَترُکَ الکذبَ هَزلَهُ وَ جِدّه ( کافی/ 2/340).
بنده ای مزه ایمان را نمی چشد مگر اینکه دروغِ شوخی و جدی را ترک کند.
مجتهدی تهرانی
اگر استاد کار به شاگردش کلید مغازه را بدهد که فردا مغازه را بازکن و مقداری پول روی زمین در مغازه بریزد که او را امتحان کند. در حالیکه استاد می داند که شاگرد بی اجازه پولها را بر می داردو او را می شناسد.
فردا شاگرد این کار را می کند و استاد هم او را از مغازه بیرون می کند. حالا هیچ شاگردی نمی گوید: تو که می دانستی که من دزدی می کنم پس چرا کلید مغازه را به من دادی پس مقصر خودت هستی!
خداوند متعال وسایل خیر و شر را در اختیار ما قرار داده و می داند که عاقبت ما چگونه می شود، ولی علم خدا به خوبی و بدی ما دلیل بر مجبور بودن ما نیست.
مجتهدی تهرانی