امام صادق (علیه السلام ) فرمود: دو نفر نزد على (علیه السلام ) رفتند امیرالمؤ منین (علیه السلام ) براى هر كدام یك پشتى (متكا) آورد تا پشت خود بگذارند یكى از آنها بر آن نشست و به آن تكیه داد ولى دیگرى بر ننشست . حضرت به او فرمود: بر آن متكا بنشین و تكیه بده كه احترام و اكرام را رد نمى كند مگر الاغ ، و در جایى دیگر على (علیه السلام ) فرمود: وقتى عدى پسر حاتم طایى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم او را به خانه خود برد و تنها تشك و متكایى كه آنجا بود براى او انداخت و او را بر آن نشاند.
ما شيعه در رابطه با قضايايي كه در صدر اسلام بعد از رحلت حضرت رسول -صلي الله عليه و آله و سلم- واقع شد، زياد اصرار نداريم و ميدانيم كه مردم از ائمه حق -عليهم السلام- پيروي نكردند
و ديگران مقدم شدند و اين مسئله قابل انكار نيست؛ بلكه ميگيم كه حالا چه بايد كرد؟ ما انتظار داريم كه اهل سنت درباره مطالبي كه ميگن، و يا ادعا ميكنن، تحقيق كنن
تا به طور يقين دروغ دروغگويان آشكار بشه.راه حق به قدري واضحه كه اگه خدا بخواد با آسانترين راه و بدون رنج و زحمت ميتونن به دست بيارن، اگه مذهب حق را
قبول كردند كه كردند، و اگه قبول نكنن، حداقل از از علوم و معارفي كه اهل بيت دارن، استفاده كنن.
زيرا آنان گذشته از كمالات و كرامات و معارف، حتي در فقه به حسب عقل و نقل قطعا از ديگران افقه و اعلم و مقدم هستند. چنانچه كه ابوحنيفه پس از بازگشت
از محضر امام صادق - عليه السلام - گفته بود: « اعلم الناس و لم نره عند عالم! » ( با اينكه او را نزد هيچ عالم و استادي نديده ام، از همه مردم اعلم است! ) .
اين همه دعوات و مطالب و معارف و روايات مانند نهج البلاغه كه از اهل بيت - عليهم السلام رسيده است قطعا ديگران ندارن بلكه خود آنها مدعي هستند كه نداريم .
در هر حال ما به عامه ميگيم كه حتي در صورت عدم پذيرش امامت اهل بيت -عليهم السلام- حداقل محروميت از علوم آنها را بر خود نپسنديد؛ چنان كه خيلي
از فضلا بودند كه از صاحب فضل و علم هر چند كافر، تجليل ميكردند.
ازجمله سيد رضي- رحمة الله عليه- كافر صابئي را تشييع كرد، همچنين سيد مرتضي- رحمة الله عليه- شاعر بي ديني را در مجلس خود راه مي داد و به او احترام مي كرد.
و نيز در حديث است كه:«حكمت گمشده مؤمن است، لذا حكمت را هر چند نزد مشرك باشد، بجوييد» ابته مؤمني كه اهل تميز بين صحيح و غير صحيح و ميان حق و باطل است.
خلاصه حرف ما اينه كه شما عامه با اهل بيت- عليهم السلام حتي مانند كفار رفتار نمي كنيد آنها را جاهل محض ميدونيد، يكسره آنها را كنار گذاشته و منزوي نموده و
در خونه آنها را بسته ايد و به ديگران رو آورده ايد.در حقيقت خود را از دانش و حكمت آنها محروم نموده ايد و حتي حاضر نيستيد سخنان آنها را در كنار اقوال ديگران ذكر كنيد!
بحار الانوار، جلد 2، ص 294 و 97.
كتاب در محضر آية الله بهجت، محمد حسين رخشاد.
يکى از امور قطعى در عصر ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)، اين است که مقر ومرکز سلطنت آن حضرت، در شهر کوفه است.
شواهد روايى راجع به اين مسئله بسيار است که جاى هيچ شک وترديدى را باقى نمى گذارد.
مفضل از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: خانه مهدى (عجل الله فرجه) در کجا خواهد بود ومؤمنين در کجا جمع مى شوند؟
حضرت فرمود: (مقر حکومت او، شهر کوفه است، ومحل حکومتش مسجد جامع کوفه، وبيت المال ومحل تقسيم غنايم در مسجد سهله واقع در زمينهاى صاف ومسطح وروشن نجف وکوفه است).(1)
ونيز امير المؤمنين (عليه السلام) در يک پيش بينى وخبر غيبى، چنين مى فرمايد: (گويى هم اکنون به شيعيانمان در مسجد کوفه مى نگرم که خيمه ها زده اند وقرآن را بدان گونه که نازل شده به مردم مى آموزدند، بدانيد که قائم ما چون قيام کند آن مسجد را بازسازى خواهد کرد وقبله آن را استوار خواهد ساخت).(2)
(1) مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص 1158.
(2) غيبت نعمانى، باب 21، ص 451
از جمله شاعرانی که بر حضرت امام رضا علیه السلام در آمد دعبل خزاعی رحمة الله بود و چون بر آن حضرت وارد شد عرض کرد: همانا من قصیده ای گفته ام و با خود عهد کرده ام که پیش از این که برای شما بخوانم برای دیگری آن را نخوانم.
حضرت دستور فرمود بنشیند تا این که مجلس خلوت شد آن گاه فرمود: قصیده ات را بیان کن . پس قصیده ای را انشاد کرد که ترجمه شعر اولش این است.
مدرسه های آیات قرآنی که از تلاوت قرآن خالی مانده، و خانه های وحی الهی که عرصه و ساحت آن ها از سکنه تهی شده است.
و تا آخر آن اشعار را خواند.(قصیده مزبور از 123 بیت بیشتر است)
و چون از خواندن آن اشعار فارغ شد،حضرت رضا علیه السلام برخاست و به اطاق خود رفت.
سپس خادمی را نزد او فرستاده و پارچه ای از خز برای دعبل فرستاد که ششصد دینار (اشرفی طلا) در آن بود و به آن خادم فرمود:
به دعبل بگو به وسیلهه این پول در سفر خود استعانت بجوی و ما را معذور دار ( از کمی آن).
دعبل گفت: نه به خدا! من پول نخواستم و نه برای پول به اینجا آمده ام. این پول را به نزد آن حضرت باز گردان و بگو: یکی از جامه های خود را به من بده. پس حضرت آن پول را به سوی دعبل برگردانده و جبّه ای از لباسهای خود را برای او فرستاد. دعبل از مرو آمد تا به قم رسید. چون مردم قم آن جبّه را نزد او بدیدند، هزار دینار بهای آن را به او پرداختند. او قبول نکرد و گفت: به خدا! یک تکه آن را نیز به هزار دینار نخواهم داد.
سپس از قم بیرون آمده گروهی به دنبال او آمده، سر راه را بر او گرفته و آن جبّه را به زور از او گرفتند.
دعبل ( که چنان دید) به قم بازگشت و درباره بازگرداندن آن جبّه با ایشان گفتگو کرد.
گفتند: آن را به تو نخواهیم داد ولی اگر می خواهی این هزار دینار ( که گفته بودیم خواهیم داد) دعبل گفت: پس یک تکّه از آن را نیز به من بدهید. آنان هزار دینار پول و یک تکّه از آن جبّه به او دادند.
الارشاد مفید، 2/371
رودلف ژایگر آلمانی می نویسد :
آوازه ی کارهای طبی و علمی علی(ع) به گوش استادان دانشگاه جندی شاپور رسیده بود و چون به کارهای ادبی او هم وقوف داشتند، از وی دعوت کردند که به آن دانشگاه برود ...
بعضی از ابتکارات علی (ع) در تداوی ، باعث حیرت اطبای آن روز می شد و نمی توانستند به خاصیت آن پی ببرند .
یکی از ابتکارات مزبور این بود که علی (ع) به بیمار می گفت یک سکه نقره را در یک ظرف آب بیندازد و آن سکه را چند دقیقه در آب تکان بدهد و آنگاه سکه را خارج کرده و آب را بنوشد.
پزشکان آن دوره نمی توانستند به فایده ی این مداوا پی ببرند . چون آنها برای فلزات معتقد به هیچ نوع فایده ی تداوی نبودند و به فرض اینکه عقیده داشتند که فلزات سبب مداوای امراض می شود ، با آن شکل که علی (ع) از نقره برای مداوا استفاده می کرد ، موافقت نمی کردند . چون یک سکه نقره که در یک ظرف آب انداخته می شد ، مانند ترنجبین نبود که در آب حل شود و محلولی به دست بیاید که خاصیت مداوا داشته باشد ، ولی همان آب ، سبب شفای بیمار می گردید و استادان دانشگاه جندی شاپور می خواستند بفهمند که علی (ع) به چه مناسبت به بیمار توصیه میکند که یک سکه ی نقره را در یک ظرف آب بیندازد و تکان بدهد و بعد آن آب را بنوشد ؟
اگر یک سکه نقره یا یک قطعه نقره ی دیگر را در ظرف آب بیندازیم و تکان بدهیم ، مقداری از آن نقره با آب حل می شود و دلیلش این است که بعد از اینکه نقره را با آب بیرون می آوریم ، اگر آب را از لحاظ وجود نقره مورد آزمایش قرار بدهیم در یک لحظه قرمز رنگ (ولی به رنگ آلبالویی روشن ) می شود ، در صورتی که آبی که در آن سکه ی نقره وجود نداشته به رنگ قرمز در نمی آید .
و نیز امروز ما می دانیم که محلول نقره ، دارای خاصیت ضد عفونی یعنی میکروب کش است و طب امروزی یک قسمت از قویترین دارو های میکروب کش از نقره بدست می آید که یکی از آنها (نیترات آرژان) –سنگ جهنم –می باشد .
علی (ع) در چهارده قرن قبل از این ، به خاصیت تداوی محلول نقره پی برده بود و ما در قرن حاضر به این موضوع پی بردیم ولی نه به آن شکل ساده بلکه از راه تجزیه و ترکیب ها و آزمایش های شیمیایی .
اعترافات خدمات اسلام به اروپا :179
علی بن فضال از پدرش از حضرت علی بن موسی الرّضا (ع) روایت می کند که امام علیه السلام فرمود: (( برای امام علامت ها و شرایطی است که آن ها عبارتند از : عالمترین مردم، حاکمترین مردم، پرهیزکار ترین مردم، شکیبا ترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوت مند ترین مردم و عابد ترین مردم است. امام ختنه شده متولّد می شود، پاک و بدون آلوده به به خون نفاس به دنیا می آید.
امام پشت سرش را می بیند همانگونه که جلوی پاسش را می بیند و برای امام سایه نباشد. امام از شکم مادر با پا خارج و بر روی زمین با پا واقع می شود، دست هایش را به محض آمدن به دنیا به سوی آسمان بلند کرده ، شهادتین را در زبان جاری می نماید و زره رسول خدا بر تن او اندازه باشد.
بول و غایط از او دیده نشود؛ زیرا خداوند زمین را وکیل کرده تا هر چیزی را که از امام خارج شود آن را ببلعد . عطر بدن امام از مشک عنبر خوش بو تر است .
امام نسبت به مردم از خودشان اولی و برتر است، او بر مردم از پدر و مادرشان مهربان تر است، او نسبت به خدا متواضع ترین مردم است.
او عالم ترین مردم نسبت به مأموریت خویش است و امام هرگز به گرد منهی عنه نزدیک نمی شود. دعای امام پذیرفته می شود ، حتی اگر دعا کند سنگ دو نیم شود ، دو نیم میشود.
صلاح و شمشیر (ذوالفقار ) رسول خدا در نزد او خواهد بود . نزد او صحیفه ای است که اسم های شیعیانش تا روز قیامت در آن نوشته شده است و صحیفه ی دیگری در نزد امام هست که اسامی دشمنانش تا روز قیامت در آن هست . و کتاب جامع نزد امام هست که طول آن هفتاد زراع می باشد ، تمام آنچه بنی آدم نیاز دارد در آن کتاب موجود است.
علم جفر بزرگ و کوچک نزد امام می باشد و دو پوست گوسفند و غیره دارد که جمیع علوم در آن ثبت و حتی ارش خدش و تازیانه و نیم تازیانه و کتاب(صحیفه) فاطمه علیه السلام نزد امام است .
راه و روش ائمه (ع)، ج1: 3/22
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (آل عمران ایه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» (سوره انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)
۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره غافر آیه ۴۴) ... پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)
۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»
1- السَّعیدُ مَن اِختارَ باقیَةً یَدُومُ نَعِیمُها علی فانِیَةٍ لا یَنفَدُ عَذابُها ، وقَدَّمَ لما یَقْدَمُ علَیهِ مِمّا هُو فی یَدَیهِ قَبلَ أن یُخَلِّفَهُ لِمَن یَسعَدُ بِإنفاقِهِ وقَد شَقِیَ هو بِجَمعِهِ. اعلام الدین ، 345
سعادتمند و خوشبخت كسی است كه سرای باقی را كه نعمتش پایدار است به سرای فانی كه عذابش بی پایان است برگزیند و از آنچه در اختیار دارد برای سرایی كه بدانجا خواهد رفت پیش فرستد قبل از آنكه آنها را برای كسی گذارد كه وی با انفاق آن خوشبخت شود ولی خود او با گردآوردن آن بدبخت شده باشد.
2- السَخِی قَریبٌ مِن الله، قَریبٌ مِن الناس ، قَریبٌ مِن الجنة. بحار الانوار، ج73
سخاوتمند و بخشنده هم به خداوند و هم به مردم و هم به بهشت نزدیك است.
3- السُوالُ نِصفُ العِلم. كنزل العمال
سوال كردن و پسشگری نیمی از دانایی است.
4- السُوقُ دارُ سَهوٍ وَ غَفلةٌ فَمَن سَبَّحَ فیها تَسبیحَةً كَتَبَ اللهُ لَهُ بِها اَلف الف حَسنةٍ. كنزل العمال
بازار سرای فراموشی و غفات است لذا هركه در آنجا خدا یكبار تسبیح گوید خداوند برایش هزار هزار حسنه مینویسد.
5- سَابُّ المُومنِ كَالمُشرفِ عَلی الهَلَكَة. كنز العمال
كسی به مومنان ناسزا و دشنام میدهد، همچون كسی است كه در معرض هلاكت است.
6- سَمُّوا اولادَكُم اَسماءَ الانبیاءِ. مكارم الاخلاق، ص474
فرزندانتان را به نام انبیا بنامید.
7-سَیدُ القَومِ فِی السَفرِ خَادِمُهُم فَمَن سَبَقَهُم بِخِدمَةٍ لَم یَسبِقُوهُ بِعَمَلٍ اِلا الشَهادَة. كنز العمال
سرور مردم در سفر كسی است كه به آنان خدمت میكند پس هركه در خدمت به همسفران خود بر آنان پیشی گیرد هیچ كارشان به پای ارزش او نمی رسد مگر شهادت. كنز العمال
امام على- سلام خدا و رسولش بر او - در روایتی درربار می فرماید:
ـ بهترین برادر تو آن كسى است كه در نصیحت و خیرخواهى كمتر ملاحظه كند.
ـ و كسى كه در (واداشتنت به ) فرمانبردارى از خداوند پاك، با تو درشتى كند.
ـ بهترین برادران یكرنگ ترین و بدترین برادران دغل كارترین آنان است .
ـ بهترین برادر تو آن كسى است كه به تو كمك كند و بهتر از او كسى است كه تو را بسنده باشد و اگر به تو نیازمند شد از تو بگذرد.
ـ و كسى كه با مال خویش تو را كمك كند و بهتر از او كسى است كه تو را از دیگرى بى نیاز سازد.
ـ و كسى كه كه دوستیش براى خدا باشد.
ـ و كسى كه كه برادریش براى دنیا نباشد.
ـ و كسى كه كه چون او را از دست دهى , دوست نداشته باشى پس از او زنده بمانى .
ـ و كسى كه كه براى انجام كارهاى نیك بشتابد و تو را نیز به نیكوكارى بكشاند و به نیكى فرمانت دهد و درانجام آن كمكت كند.
ـ و كسى كه كه با راستگویى خود تو را به راستگویى فرا خواند و با نیكوكاریش تو را به بهترین كارها دعوت كند.
ـ و كسى كه كه راهنماییت كند و تو را به تقوا و پرهیزگارى برساند و از پیروى خواهشهاى نفسانى بازت دارد.
ـ و كسى كه در انجام كارهاى نیك بیشتر كمك كند،به خوبیها بیشتر عمل نماید و با دوست و همنشین مهربانتر باشد.
ـ و كسى كه در كار برادران خود كنجكاوى نكند.
ـ و كسى كه در راه حق، بر تو زیاد خشم گیرد.
ـ و كسى كه برادران خویش را نیازمند دیگرى نسازد.
منبع حدیث: میزان الحکمه، محمدی ری شهری
بریه یکی از دانشمندان بزرگ هفتاد ساله ی نصارا بود که نصارا به وجودش افتخار داشتند، عقیده اش نسبت به دین مسیح ضعیف و در جستجوی دین حق بود. با بسیاری از مسلمانان به گفتگو نشسته بود ولی به هدف خود نرسیده بود لذا پیوسته در تکاپوی دین کامل بود.
زن خدمتکاری داشت که مطلب را با او در میان گذاشت . و وی او را به سوی شیعیان هدایت کرد ، شیعیان هم او را به سوی هشام بن حکم راهنمایی کردند. روزی با جمعی از نصارا به دکان هشام آمدند که گروهی از مسلمانان نزد او قرآن می آموختند،بریه به هشام گفت: من با تمام متکلّمین مباحثه کردم امّا به هدف خود دست نیافته ام، اکنون آمده ام با تو نیز منظره کنم. هشام خندید و گفت: اگر از من معجزات مسیح را بخواهی من ندارم، ولی اگر از من راهنمایی به دین حقّ را بخواهی تو را راهنمایی می کنم.
بریه، مسائل را از هشام پرسید و جواب قانع کننده شنید، آن گاه هشام درباره نصرانیت از او پرسید ، ولی او نتوانست جواب دهد، خودش شرمسار شد و لذا نزد هشام با همراهان خارج شدند و رفتند، بریه نیز به خانه برگشت و داستان خود را به خادمه خود گفت، خادمه گفت: اگر طالب حق هستی اندوهگین مباش ، در هر کجا حق را دیدی بپذیر و لجبازی را کنار بگذار. بریه گفت: آری باید بپذیرم.
روز دیگری به نزد هشام آمد و گفت: تو ای هشام ! استاد و معلّم و پیشوا نیز داری؟
فرمود: آری، بریه از هشام شرح پیشوا را پرسید. فرمود: او از نژاد رسول خداست، معصوم و شجاع ترین بشر است. پرسید او کیست؟ هشام گفت: جعفر بن محمّد (علیه السلام). گفت : ای بریه بدان خداوند هر حجّتی را که برای مردم برمی گزیند، چیزهایی که در اوّلین دوران برای پیشوای مردم داده بود برای این حجّت هم می دهد، هیچ گاه حجّت خدا در دین و سنّت از میان نمی رود، تا دنیا باقی است حجّت نیز در روی زمین از سوی خدا باقی است؛ بریه گفت: درست است، همین که بریه و هشام در گفتگو به توافق رسیدند با هم به مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) رفتند.
راه و روش ائمه (علیهم السلام) ، ج1 :ص2/101