بهائیت و رژیم پهلوی:[195]
پیوند بهائیت با رژیم پهلوی، خصوصاً در زمان محمدرضا پهلوی و سالهای پس از کودتای 28 مرداد به اوج خود رسید و در دو دهۀ آخر سلطنت وی، آنان به بالاترین مقامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران دست یافتند. سپهبد عبدالکریم ایادی، عنصر مشهور بهائی با سواد ناچیز خود در مقام پزشک مخصوص شاه و رئیس بهداری ارتش، نفوذی تام در دربار پهلوی یافت و پست مهم نخست وزیری نیز به مدت نزدیک به چهارده سال در اختیار امیرعباس هویدا(فرزند عین الملک بهائی) قرار گرفت(نُه وزیر کابینۀ هویدا بهایی بودند). افزون براین دو، می توان فهرستی بلند از مقامات مهم سیاسی و نظامی و امنیتی رژیم در نیمۀ دوم سلطنت شاه ارائه داد که توسط اعضای این فرقه اشغال شده است (برای رؤیت این لیستِ سی نفره و اطلاع دقیق تر می توانید به منبع رجوع فرمائید). در آن میان، مناصب و مقامات فرهنگی کشور مورد توجّه خاص بهائیان قرار داشت. حضور وابستگان به فرقه در مصادر مهم و حسّاس سیاسی، فرهنگی، نظامی، بستر مساعدی را برای گسترش فعالیت تبلیغی آنان در مهد تشیع ایجاد کرد که از آن سود بسیار جستند.چنان که پیش تر اشاره شد،بهائیان با نفوذ در سطوح عالی قدرت و چنگ اندازی بر شریانهای اقتصادی و فرهنگی کشور، با تأسیس کازینوها، کاباره ها، سینماها، مشروب فروشی ها و مراکز فحشاء و حمایت گسترده و تبلیغات وسیع برای هنرپیشه ها، خواننده ها و رقاصه ها و... از مجریان اصلیِ اِعمال سیاستهای استعماری در جهت به زوال کشیدن دین و اخلاق در جامعۀ ایران بودند. یکی از اسناد ساواک به وضوح اشاره به چنین تفکّر منحرفی در اعضاء این فرقه دارد:
طبقهبندی حفاظتی: خیلی محرمانه،گزارش خبر، صفحه یك از یك، صفحه شمارۀ یك از چهار، از: 7 هـ، شماره گزارش: 7596/ هـ، تاریخ گزارش: 18/2/50، منبع: 1699، تاریخ وقوع: 11/2/50 تاریخ رسیدن خبر به منبع: 11/2/50، تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 12/2/50 موضوع: بهائیان
جلسهاى با شركت نُه نفر از بهائیان ناحیۀ 15 شیراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقاى لقمانى تشكیل گردید. بعد از قرائتنامه، آقاى ولىاله لقمانى در مورد ادیان جهان و آمار آنها و شهداى بهائیت سخن گفت. وى اضافه كرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روى حقیقت قضاوت كنند تا بفهمند معنى بهائیت كه امروز آزادى بیشترى دارند یعنى چه؟در زمان قدیم، احباء نمىتوانستند بگویند ما بهائى هستیم و نمىتوانستند تبلیغ كنند. اگر هم مبارزهاى مىنمودند، فوراً آنها را مىكشتند، لیكن اكنون آن تعصّبها كنار گذاشته شده است. اكنون از امریكا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملكت مد لباس و یا ساختمانها و بىحجابى را رونق دهیم كه مسلمانان نقاب از صورت خود بردارند. به طورى كه من مطالبى در منزل آقاى معتمد قرائت كردم و تمام دختران و پسران بهائى خوشحال شدند. در ایران و كشورهاى مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملّت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و على غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولى نه براى قرن اتم؛ اتمى كه به دست بهائیان درست مىشود، اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مىشود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مىروند و دنیاى حضرت بهاءاله رونق مىگیرد- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده بهائیت تهران.
گزارش ساواک از محفل شمارۀ چهار بهائیان مورخ 7/3/1347در همدلی با اسرائیل: ...عباس اقدسی(از شخصیتهای بهائی) گفت: دولت اسرائیل در جنگ 46 و 47، قهرمان جهان شناخته شد و ما جامعۀ بهائیت این فعالیت قوم عزیز یهود را ستایش می کنیم.
یکی از عناصر مهم و کلیدیِ تشکیلات بهائیت، سپهبد عبدالکریم ایادی بود که از نفوذ مهم و تعیین کننده اش در دربار پهلوی برای پیشبرد اهداف خود و فرقه بهره می گرفت. ارتشبد فردوست، رکن مهم اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی با اشاره به نفوذ گستردۀ ایادی در دولت و دربار می گوید: «در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازۀ او حق هیچ کاری نداشتند. من می توانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمی دانم ولی اگر پرونده های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمانهای دولتی بررسی شود، موارد مستندی مشاهده می گردد... در زمان حاکمیت ایادی، بهائی ها در مشاغل مهم قرار گرفتند».
در سال 1351 طبق اسناد ساواك، 112 تن از امراى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى از بهائیان بودند. به تحقیق می توان گفت که تخم غالب فسادهای اجتماعی موجود که جامعه را به احتضار کشیده است را بهائیان صاحب نفوذ در رژیم پهلوی کاشتند. بهائیان امروز برای جذب و فریب نسل جوان، با بودجه های میلیاردیِ آمریکا و انگلستان در حال فعالیتهای گسترده و متنوّع می باشند. این فرقۀ توخالی برای نفوذ در میان جوانان، غالباً زنان بهائی را به خدمت می گیرد تا با استفاده از جذابیت های جنسی جوانان را فریفته و به بهائیت وارد نمایند. اخیراً تعدادی از این افراد در جزیرۀ کیش دستگیر شده اند. استفاده از مسائل جنسی برای جذب جوانان و كشانیدن آنان به انحرافات اخلاقی، از اصول اولیۀ مبلغان بهائی است.
از اظهارات خانم مهناز رئوفی پس از بیزاری از فساد فرقه و تشرّف به تشیّع(با تلخیص). ایشان یکی از عوامل اصلی گروش به مذهب حقّه را مطالعۀ کتاب «علی کیست؟» نوشتۀ مرحوم آیت اللّه کمپانی اعلام کرده است:
بهائیان دو دسته اند: دسته ای که بهائیت یا به صورت موروثی به آنان رسیده و یا به علت عدم دانش کافی از دین و دیانت، در دام آن افتاده و بهائیت را به عنوان دینی آمده از سوی خدا پذیرفته اند. این گروه بعضاً اعمال نیک و حسنه ای نیز دارند اما غافلان فریب خورده ای هستند که بدون کوچکترین دلیل قانع کننده ای ادعای اربابان بهائیت را پذیرفته اند و باب و بهاء را پیامبران خدا و صاحب زمان می دانند و بهاء را به اندازۀ خدا و گاهی فراتر از او پرستش می کنند و همۀ دعا و نیایش و راز و نیازشان خطاب به بهاء و پسرش عبدالبهاء است. دستۀ دوم کسانی هستند که در رأس تشکیلات بهائی قرار دارند و از سیاسی بودن این فرقه آگاهی کامل دارند اما برای حفظ موقعیتهای دنیوی و ریاست و حاکمیت بر یک عدۀ ناآگاه، حاضر به اعتراف نیستند و تا می توانند از وجود پیروان فریب خورده سوء استفاده کرده و از آنان هرگونه بهره ای بالاخص سیاسی و اقتصادی می برند.
شستشوی مغزی کودکان: [زمانی که]معلم مهد کودک بهائیان شدم، برنامه هایی که به من می دادند تا به بچه ها بیاموزم کاملاً در راستای شستشوی مغزی آنها بود و من می دیدم که چگونه از سه سالگی کودکان را نسبت به اسلام و مسلمانان بدبین می کردند و مغز کوچک آنها را با خرافات و اوهامی که ارمغانِ بهاء و عبدالبهاء بود پر می کردند و چگونه با آوردن مثالها و بیان داستانهایی، آنان را از خارج شدن از بهائیت می ترساندند و با این ترس و وحشتی که در دل کودکان از انتخاب راهی به جز راه بهاء می انداختند و با وحشتی که آنان از طرد شدن و اخراج شدن از خانه و خانواده داشتند، شعار بی اساس «تحرّی حقیقت» را سر می دادند و به ظاهر وانمود می کردند که بهائیان در پانزده سالگی پس از تحرّی حقیقت می توانند راه خود را انتخاب نمایند، در حالی که هیچ کدام از بهائیان حق نداشتند کتابهای سایر جوامع را مطالعه کنند، حق نداشتند کتاب های ردیه را که بیشتر، بهائیان مسلمان شده آنها را نوشته بودند مورد مطالعه قرار دهند
مسئله حقوق زنان و تلاش آنان جهت دستیابی به حقوق خویش پیشینهای دیرینه دارد اما نهضت برابری طلبی زنان موسوم به «فمینیسم» به صورت منسجم و نام و نشاندار سابقهای بیش از صد و پنجاه ساله دارد[1]
و اگر بخواهیم آن را ریشهیابی كنیم میتوان گفت: نهضت فمینیسم در اصل مولود رنسانس و مبتنی بر جهانبینی غرب جدید با محوریت «اومانیسم» است و چون در دیدگاه اومانیستی انسان مادی و زمینی تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفكر است بنابراین تمامی گرایشهای فمینیستی بر این پیش فرض استوارند كه انسان را مصدر تشریع و بینیاز هدایت وحی میدانند پس در هیچ یك از گرایشهای فمینیستی توسل به وحی و اعتقاد به حاكمیت دین در شئونات اجتماعی پذیرفته نیست.[2]
هر چند گونههای مختلفی از فمینیسم وجود داشته و دارد كه از مكاتب عقیدتی، سیاسی و اقتصادی نشأت گرفته است اما در چند دهه اخیر نام «فمینیسم اسلامی» نیز به آن اضافه گشته است، سخن در این است كه آیا گرایشهای فمینیستی با اعتقاد به اسلام و شریعت الهی قابل جمعند؟ آیا میتوان هم فمینیسم بود و هم مسلمان؟
شاید بتوان ادعا كرد فمینیسم اسلامی تا حدودی متأثر از نظریههای پست مدرن است زیرا هر دو بر نسبیت فرهنگی استوارند بدین معنی كه هر جامعهای برای مسائل خود باید در قالب فضای فرهنگی خود پاسخ آن را ارائه نماید[3]
و از آنجا كه فمینیستها با گرایشهای مختلفی كه دارند در اعتقاد به آرمان برابری با هم مشتركند از این روی مجبورند اسلام و متون دینی آن را به گونهای میتوان تفسیر كنند كه با آن سازگای یابد و این چیزی است كه در نوشتههای فمینیستهای اسلامی نیز به چشم میخورد پروفسور مارگارت بدران در مصاحبهای در این زمینه میگوید:
«فمینیسم اسلامی یك ایده آگاهسازی است كه بر اساس بازخوانی قرآن و بازآزمایی نوشتههای مذهبی، میگوید:
مردان و زنان حقوق برابر دارند و از مردم میخواهند كه بدان عمل كنند.»
از آنجا كه بسیاری از آنان الفاظ «برابری» و «تشابه در حقوق» را كلماتی مترادف و یكسان از نظر معنی میدانند و از سویی در قرآن كریم به آیاتی برمیخورند كه با این ایده در تضاد است مانند آیاتی كه مربوط به ارث جنس مذكر و مؤنث (دختر و پسر و زن) است و نیز آیاتی چون قوامیت مرد (الرجال قوامون علی النساء)
كه میتوان ریاست و سرپرستی شوهر را بر خانواده از آن استفاده كرد، از این رو مسئله بازخوانی آن ودر نظر گرفتن زمان نزول آن و جوّی كه در آن زمان حاكم بوده و نیز تفسیر الفاظ آن به گونهای كه با ایده آنان وفق دهد را مطرح میكنند غافل از آنكه دین اسلام به عنوان ناسخ و مكمل تمامی ادیان الهی آمده و احكام آن تا به دامنه قیامت قابل اجراست برای هر جامعهای به هر زمان «حلال محمد حلالٌ الی بوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه » اینان عقل خود را تنها معیار برداشت از آیات قرآن میدانند حال آنكه آیاتی نظیر (فسئلوا اهل الذكر اِن كنتم لا تعلمون»
ما را به سوی فراگیری تفسیر قرآن از دانایان به آن فرامیخواند و این همان چیزی است كه حدیث مشهور و متواتر «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض) به آن اشارت دارد بر هیچ پژوهشگر مسلمان و حتی غیر مسلمانی كه در زمینه آیات قرآنی به پژوهش پرداخته مخفی نیست كه جدا كردن مفسران واقعی قرآن از قرآن چیزی جز محو قرآن نیست زیرا در آن صورت چیزی جز برداشتهای غیر معصومانه از قرآن كه چه بسا 180 دجه در تضاد باشند را در پی نخواهد داشت از این رو مدد از اهل بیت عصمت و طهارت و بهرهگیری از احادیث روایات آنان تنها راه كار در این زمینه است و برای استفاده از این موهبت متدهای خاصی وجود دارد كه باید آنها را پیمود بیشك فهم روایات و پی بردن به صحت و سقم آن دانستن علومی چون ادبیات، اصول، رجال و درایه را... میطلبد كه بدست آوردن آن برای هر كسی میسور نمیباشد و این است سر آنكه ائمه دین مرجوع به متخصصین و اسلامشناسان را به ما توصیه نمودهاند.
نتیجه جدایی از مفسران حقیقی قرآن ودوری از اجتهاد پویا این است كه ادعا شود چون قرآن در جامعهای مردسالار نازل شده است بنابراین بیشتر مردان را مورد خطاب قرار داده است حال آنكه میدانیم خالق هستی با توجه به زوایای وجودی هر یك از زن و مرد و با توجه به خصلتها و ویژگیهای آنان حقوقی را برای آنان مقرر داشته كه چه بسا با خرد خویش نتوانیم آن را در یابیم زیرا در منطق قرآن تشابه با تساوی یكسان و برابر نیست آری قرآن به زن و مرد، حقوقی برابر عطا كرده اما نه حقوقی متشابه زیرا تشابه در حقوق چه بسا از مصادیق ظلم به حساب آید حال آنكه خداوند حكیم عین عدل و عدالت است.
نیك میدانیم در مواردی كه مربوط به پیشرفت در امور معنوی و كمال انسانی است خداوند الفاظی چون یا ایها الناس و یا ایها الذین آمنوا استفاده نموده است مانند آیه اول سوره نساء، آیه سیزدهم سوره حجرات. اما همین قرآن قوامیت مرد بر زن و دو برابر بودن ارث مرد را به صراحت پذیرفته است و این چیزی است كه نمیتوان آن را توجیه كرد تنها راه پذیرش آن پذیرفتن این نكته است كه خداوند حكیم و عادل بوده و با توجه به مجموعه حقوق زن و مرد و انتظاراتی كه از آنان دارد مجموعاً حقوقی برابر برای آنان در نظر گرفته حال آنكه اگر هر یك از موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد چه بسا نتوان این برابری و تساوی را فهمید.
اگر نیك بنگریم به خوبی در مییابیم كه آنچه برخی از مسلمانان را به سوی فمینیسم متمایل ساخته و موجب برگزیدن فمینیسم اسلام شده است داشتن نیم نگاهی به غرب از سوی آنان است حال آنكه میدانیم میان دین برگزیده ما و دین انتخابی آنان تفاوت بسیار است. دین ما دینی است كه به نص صریح قرآن اسلام تحریف مصون مانده است و دست غیر را یارای تصرف در آن نبوده است در حالی كه متون دینی موجود در غرب چیزی جز متون تحریف شده و در هم آمیخته با ساختهها و یافتههای بشر نیست از این رو آنان راهی جز برگزیدن روح و گوهر دین ندارند تا از این طریق به خیال خود را به حقیقت دین دست یابند و از این روست كه هر شخصی دریافت خود را دین تلقی میكند حال آنكه دست یابی به روح و حقیقت دین اولاً قداست و پاكی روح را در مرتبهای بالا میطلبد و ثانیاً شناخت دین نیاز به متدهای خاصی دارد كه برای هر كسی راهیابی به آن میسر نیست بیشك دستیابی به حقیقت و خواست خدا ودین در وهله اول با مراجعه به كتابی است كه خدا برای هدایت بشر فرو فرستاده است و از آنجا كه كتاب آسمانی مسلمانان قرآن كریم، همان گونه كه خالق هستی فرستاده است به دست ما رسیده است میتوان با مراجعه به آن احكام و وظایف عملی و اخلاقی و ... در یابیم و در كنار آن سنت نبوی و روایات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ در تفسیر آنچه از آن كتاب شریف برای ما مجمل مانده است راهگشا بوده و به عنوان دومین متد ما را در دستیابی به دستورات الهی مدد میرساند زیرا تفسیر قرآن كریم بر اساس دیدگاه خود كه از آن به «تفسیر به رأی» یاد میشود چیزی جز دیدگاه شخصی ما نخواهد بود و نسبت دادن به پروردگار متعال نسبتی ناروا و ناصواب خواهد بود.
و در مرحله بعد اجماع و انفاق امت اسلامی به عنوان راه و طریقی جهت رسیدن به نظر خداوند و معصومین ـ علیهم السّلام ـ و در كنار آن عقل به عنوان منبعی كه نظر دیدگاه شارع مقدس را برای ما كشف میكند قرار دارد آنچه بسیاری را از حقیقت دین دور ساخته است نگریستن به عقل به عنوان حاكم و مولی دیدن آن است و از آنجا كه هر كس عقل را داور و حكم كننده میبیند موجب میگردد رهیافتهای خود را از دیدگاه منبع و سرچشمه استنباطی به نام عقل به نام دین قلمداد كند حال آنكه نكته ظریف و دقیق اینجاست كه عقل جنبه كاشفیت دارد نه مولویت و حاكمیت، بنابراین در صورتی كه ما را به دیدگاه شارع و بنیانگذار شریعت نرساند هیچگونه حجیت و دلیلیتی ندارد.
مختصر كلام آنكه تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری جوامع اسلامی اتكاء به هویت دینی خود و عدم تقلید از دیگران و تن دادن به احكام نورانی اسلام گرچه در ظاهر آن را نپسندیم چه اینكه آفریدگار هستی بیش از همه به زوایای مختلف مخلوقات خویش آگاه است و از آنجا كه او هم حكیم است و هم عادل چیزی جز آنچه شایسته هر انسانی است را به او عطا نمیفرماید و اگر به این مرحله برسیم بی هیچ شبههای به آرامش كامل رسیده و به جای آنكه دقت گرانبهای خود را صرف امور واهی نماییم تلاش و كوشش خود را در مسیر رسیدن به كمال و سعادت ابدی مصروف خواهیم داشت
[1] . رضا متمسك، فمینیسم اسلامی، واقعیتها و چالشها، مجموعه مقالات هماندیشی، ج 1، ص 452،دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ اول، پاییز 1380.
[2] . درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، محمد رضا زیبایی نژاد، محمد تقی سبحانی، ص 20 و 24؛ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، بهار 1381.
[3] . همان، صص 118 ـ 119.
ابراهیم باقری
مسجدالقصی همون محلیه که قبله اول مسلمانان بوده و برای ما بسیار مقدسه
اما قبةالصخره مسجدیه که بر فراز صخره ای ساخته شده که پیامبر از جوار اون صخره به معراج رفتند و در زمان ظهور امام عصر مهدی موعود (عج)، شیطان بر روی این صخره گردن زده خواهد شد.یعنی این صخره:
مسجد قبةالصخره در سال 621 میلادی ساخته شد اما بعدها که بیت المقدس به دست مسیحیان افتاد این صخره به محلی برای قربانی تبدیل و مسجد به کلیسا تبدیل شد، اما بعد از بازپس گیری بیت المقدس توسط صلاح الدین این مسجد دوباره به جایگاه اصلی خودش بازگشت
صهیونیست های افراطی و معضل اسرائیل:
طبق اعتقادات یهود (صهیونیستها، چون بر مبنای کتاب تلمود این حرف ها بیان میشه نه تورات) در آخرالزمان یهود باید هیکل سلیمان رو بنا کنه، اونها مدعی هستن که هیکل سلیمان در محل مسجدالقصی قرار داشته و باید مسجدالقصی ویران بشه تا هیکل سلیمان رو بر روی اون بنا کنن، بعد از اون خواهد بود که جنگی رخ میده و تمام مردم دنیا میمیرن و وقتی که خطر نابودی یهودیان واقعی زیاد میشه، مسیاح (که لزوما حضرت مسیح هم نیست در اعتقادات اونها) با کشتی خودش پایین میاد و اونها رو سوار می کنه و به آسمان ها میبره و بعد از هفت سال که تمام زمین نابود میشه اونها بر میگردن و حکومت جهانی خودشون رو تشکیل میدن
بنابراین متوجه شدیم که طبق اعتقادات اونها لزوم برپایی حکومت جهانی یهود خراب شدن مسجدالقصی و ساخته شدن هیکل سلیمانه (البته توجه هم داشته باشید که سلیمان در اعتقادات صهیون «شیطان پرستی» نماد پادشاهیه که توانست تمامی شیاطین و جنیان رو تحت سلطه خودش در بیاره و اصلا به عنوان پیامبر نیست)
با این توضیحات حالا شاید بهتر بتونیم درک کنیم که چرا هر چند روز یک بار شاهد اینیم که یه سری صهیونیست به مسجدالقصی حمله می کنن و مسلمانها از این مسجد دفاع می کنن و در این درگیریها همیشه مسلمانان کشته میشن. این صهیونیست های افراطی اند که تلاش می کنن هرچه سریعتر معبد سلیمان رو بنا کنن و حکومت جهانی خودشون رو تشکیل بدن، اما سران اسرائیل میدونن که تعرض به مسجدالقصی به منزله نابودی کامل اونهاست، پس فعلا دارن مماشات می کنن./
بعضیها میگویند که: خیلیها نماز نمیخوانند ما هم جزءآنها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی !
این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود وهشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفرسوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدرحرف غلطی است. حالا که همه دروغ میگویند. بیا ما دو تا هم دروغ بگوییم. حالا که همه گواهینامه ندارند، سوار ماشین شوند، بیا ما دو نفر هم بدون گواهینامه پشتفرمان بنشینیم. حرف غلط است
دو جای قرآن گفته: گوش به حرف پدر و مادر ندهید. چهار بار گفته: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» دو بار هم گفته: «وَ لا تُطِع» اطاعت نکن. آنجایی که پدر ومادر تلاش کردند تو را از مرز خدا بیرون کنند، اینجا اطاعت نکن ؛ «إِنْ جاهَداکَلِتُشْرِکَ» (عنکبوت/۸) و «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلیأَنْ تُشْرِک
در قرآن مجید در 63 آیه نام شیطان آمده است و در 11 آیه نام ابلیس و در 17 آیه نام شیاطین آمده است .
قرآن شناسنامه شیطان و ماهیت او را این طور بیان می دارد که از آیات متعدد قرآن استفاده می شود که ماده اولیه شیطان[التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج6،ص68] «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آیه ای می فرماید: «و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» [سوره کهف/آیه 5] چنان که ملاحظه می شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن می داند.
ابلیس اسم خاص همان شیطانی است که اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابلیس» و گاهی با عنوان «شیطان» از او تعبیر می کند.[آیاتی که در آن ها از او با عنوان ابلیس یادکرده است: مانند: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین» (بقره:34) و نیز ر. ک: حجر: 3132 / اسرا: 61/ کهف: 50 / طه: 116/ ص: 7475. در بعضی موارد نیز با عنوان شیطان از او نام می برد: مانند: «یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نیز ر.ک: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آیاتی که به خوبی دلالت می کنند بر این که این شیطان همان ابلیس است آیات 61-65 اسراء می باشند.]
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش می داند، آن جا که خداوند از او سؤال می کند: چه چیزی مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.»
در جای دیگر، می گوید: «أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا»[اسراء:61] به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچی کرد: «أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ»[بقره: 34] ؛ «کان من الجنّ استکبرو کان من الکافرین؛[ص:74] «انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیا.»[مریم: 44] و قرآن شیطان را دارای ذریّه می داند، آن جا که می فرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً.» [کهف: 50]
قرآن در آیات متعددی، شیطان را دشمن آشکار انسان می داند و انسان را از پی روی او برحذر می دارد: «و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ»[یوسف: 5] ؛ افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدّوٌ.» [کهف: 50] و خداوند چهار وسیله و برنامه برای شیطان در اضلال و اغوای دیگران برمی شمرد:
1. «واستفزز من استطعت منهم بصوتک»؛ هر که را توانستی با صدایت تحریک کن و وسوسه نما.
2. «واجلب علیهم بخیلک و رجلک» ؛ با فریادت لشگر سواره و پیاده را به جانب آنان روانه کن.
3. «و شارکهم فی الاموال و الاولاد» ؛ و با آنان در اموال و اولاد شریک شو.
4. «و عدهم»؛ و به آن ها وعده (دروغین) بده و (آن ها را بفریب)».
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش می داند، آن جا که خداوند از او سؤال می کند: چه چیزی مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ
با این سابقه و شناسنامه ای که شیطان برای خودش درست کرده است انسان ها را از امور خیر باز می دارد و شروع می کند به پرداختن این کارها:
1. وعده فقر؛ انسان را از انفاق و ادای زکات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقر نشود: «الشیطان یعدُکم الفقر». [بقره:268]
2. امر به فحشا؛ «... و یأمرکم بالفحشاء»
3. امر به منکر؛ «فانه یأمر بالفحشاء و المنکر» [نور: 21]
4. ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد کرده، با کفّار مواجه شوند)؛ «انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین» [آل عمران: 175]
5. ایجاد دشمنی بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازی: «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر» [مائده: 91]
6. بازداشتن انسان از یاد خدا: «و امّا ینسینک الشیطان بعد الذکری فلا تعقد بعد الذکری مع القوم الظالمین» (انعام:68)؛ «استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه» [مجادله: 19]؛
7. در آرزو قرار دادن: «یعدهم و یمنیّهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا» [نساء: 120]؛
8. جدال در مورد خدا: «و من النّاس من یجادل فی اللّهِ بغیر علمٍ و یتّبع کلَّ شیطانٍ مرید». [حج: 3]
منبع : سایت پرسمان
یکی از نعمت هایی که خداوند در کشور به ما عنایت کرده نعمت داشتن ولایت فقیه است؛ تا در غیبت امام عصر از او بهره ببریم و راه گمشده خود را پیدا کنیم ولی فقیه کسی است که فقط به فکر دنیای مردم نیست بلکه برای سعادت اخروی جوامع نیز تلاش می کند ولی فقیه برای یک جامعه اسلامی در حکم یک دیده بان دلسوز و امینی است که هر لحظه احساس خطر کند جامعه خود را نسبت به آن خطر آگاه می کند. یکی از مواردی که رهبر عزیز ما در سال های اخیر نسبت به آن احساس خطر کرده و آن را به عنوان یکی از مصادیق جنگی دشمن با ما تلقی کرده بحث حجاب زن بوده که هشدار به ما دادند که دشمن در این جنگ غیر انسانی و غیر اخلاقی نابودتان نکند و این ویروس مخربی که به نام آزادی در پوشش را که در کشورشان در حال فعالیت است را به شما سرایت ندهند.
دیشب یکی از کلیپ های حکیمانه رهبری درباره حجاب را گوش می دادم، به نظرم مناسب اومد که گزیده ای از آن را بر روی کاغذ پیاده کنم تا شما دوستان عزیز هم بهره مند شوید. مقام معظم رهبری در عظمت زن و حفظ حجاب می فرمایند:
عظمت زن بودن را در آمیختن حجب و حیا و عفاف زنانه با عزت مسلمانانه و مومنانه، درک کنید. زن مسلمان ما این جور است دنیای فاسد غرب خواستند بروز زن را، شخصیت زن را در روش های غلط و انحرافی که همراه با تحقیر جنس زن است، بزور به ذهن دنیا فرو کنند. زن برای این که شخصیت خودش را نشان بدهد، بایستی برای مردان چشم نواز باشد. این شد شخصیت برای زن؟! بایستی حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه گری کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟
عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را بخودش جلب کند؛ این افتخار برای یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است. عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مومنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جای خود بکار ببرد، آن تیزی و برندگی ایمان را هم در جای خود بکار ببرد. این ترکیب ظریف فقط مال زنهاست؛ این آمیزه ظریف لطافت و برندگی، مخصوص زنهاست؛ این امتیازی است، که خداوند متعال به زن داده است.(1)
(1)گزیده ای از بیانات رهبری در دیدار پرستاران نمونه کشور اردیبهشت 89
خداوند به یكى از صدیقین وحى فرمود كه من در میان بندگانم كسانى را دارم كه مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم . آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها. مرا همواره یاد مى كند، من نیز به یاد آنها هستم . در تمام كارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آنهاست .
آن صدیق گفت : معبود من ! نشانه آنها كه مورد توجه تو هستند چیست ؟
فرمود:
آنها كسانى هستند كه در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاریكى همه جا گسترده شود و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند. صورتهاشان را از روى خضوع روى خاك بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمتهایى كه به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس مى گویند. تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و ركوع و سجودند. به خاطر عشقى كه به من دارند، خودشان را در رنج و سختى مى اندازند. اولین چیزى كه به آنها مى دهم این است كه از نور خود به دلهاشان مى تابانم تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.
اى دگرگون كننده ى دلها و دیدها! اى سامان دهنده ى به روز و شب!
اى گرداننده ى سالها و دلها و حالها!
حالِ ما را به بهترین حالها تبدیل فرما .
آره راس میگی سخته! خیلی هم سخته. من نگفتم حجاب داشتن و مخصوصا چادری بودن اونم تو جامعه امروز سخت نیست. منم مثل خودتم. خوب معلومه که دلم میخواد تو آفتاب تابستون لباس روشن بپوشم و آستینامم بزنم بالا و باد بپیچه تو موهام و نفس بکشم. فهمیدنِ این که این از چادر آسون تره که چیز پیچیده ای نیس.
ولی میدونی چیه. یه دوستی دارم که تازه عقد کرده. یه بار با بچه ها قرار گذاشته بودیم برای یه برنامه گردشی، برنامه ای که خود اون دوستم مدتها بود تلاش میکرد هماهنگ بشیم و بریم. خلاصه هممون بودیم. 4 - 5 نفر. بعد روز قبل از قرارمون زنگ زد به من که من نمیام!
گفتم شوخی میکنی. اصلا به اصرار تو جور شد برنامه. اگه نیای به ما هم خوش نمیگذره نمیریم. گفت نه شرمندم ولی جدی گفتم. پرسیدم چرا؟ میدونی چی گفت؟ گفت امیر (نامزدش) فردا رو مرخصی گرفته که منو ببره ... ! گفتم خب بهت گفته نیای؟ گفت نه. مطمئنم اگه بهش بگم برنامه داریم میگه با شما بیام. ولی خب تو نمیدونی وقتی با هم میریم ... چقدر خوشحال میشه. گفتم خب میتونین بعدا برین. گفت نه. دوست ندارم خوشحالیش خراب بشه. چون برام مهمه.
گفتم یعنی اینقدر مهمه که برنامه ای که انقدر منتظرش بودی کنسل شه؟ گفت این که کوچیکه! عروسی تو هم بود نمیومدم!! گفتم خاک تو سرت تو دیگه خیلی عاشقی دختر! هنوز داغی!
گفت نیستی نمیدونی! ایشالا قسمت تو هم بشه تا بفهمی که وقتی برای عشقت از خودت میگذری چه لذتی داره. از هر شیرینی و تفریحی که فکرشو بکنی بیشتر میارزه.
جمله آخرش مدتهاست عین زنگ تو گوشمه!! «نیستی نمیدونی! ایشالا قسمت تو هم بشه تا بفهمی که وقتی برای عشقت از خودت میگذری چه لذتی داره. از هر شیرینی و تفریحی که فکرشو بکنی بیشتر میارزه.»
آره من مطمئنم براش خیلی سخت بود نیاد. چون میدونم چقدر براش مهم بود اون برنامه. ولی فهمیدم شیرینی عشقی که تو دلشه، سختی این از خود گذشتگی رو از یادش برده!!
از اون شب من بارها با خودم فکر کردم که من چقدر عاشق خدام. چقدر قبول دارم که اون واقعا عاشقمه. مطمئنم عشق خدا به من حتی از عشق امیر به نگار هم بیشتره. اما حیف که باورش نمیکنیم...
« وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا »
« از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. آیه 36سوره اسرا »
وقتی که به تاریکی می رسی می ایستی و قدم از قدم بر نمی داری.
وقتی هم که یک مسئله برایت تاریک است و روشن نیست یعنی نمی دانی درست است یا نه، بایست و هیچ داوری
و قضاوت نکن و اجازه حرکت و گفتن به زبانت نده !
این سفارش حق است