پدید آورنده : مریم راهی ،
جان را غلامت می کنند
نامش جُون بن حوی است. سلاح می سازد؛ تیر و شمشیر و خنجر، حرفه ای است که شاید روزی به کارش اید. روزگاری دور، غلام ابوذر غفاری بود. پس از شهادت ابوذر، می توانست خود را از این خم و راست شدن ها نجات دهد و برای همیشه در کنجی آزاد زندگی کند اما او در خدمت گذاری اهل دین گوهری ارزشمند می یابد و خود را به آن گوهر می پیوندد؛ در خدمت علی است که شأن عترت پیامبر را می فهمد؛ آنان که شب را به نماز زنده می دارند و روز را به روزه سپری می کنند و در حال رکوع زکات می دهند.
بعد از این که حضرت علی به عرش اعلی عروج می کند، جون به خدمت حسن بن علی در می اید. فکر و ذکر جون، خدمت به نیکان عالم است، روزها در کنار آنان می ایستد و به عظمت آفرینش پروردگار می نگرد و شب ها را در حیرت بندگی آنان به صبح می رساند. از پرهیز آنان عبرت می گیرد و از شوق آنان به خالق یکتا بالی به سوی عالم بالا می گشاید...
نویسنده:ذاکرى على اکبر
رویداد کربلا را مىتوان از جهات گوناگون بررسى کرد. از مسائل جالب در این رویداد، بررسى نیروهاى شرکت کننده در این واقعه مهم تاریخى است. دقت در شرح حال افرادى که در جبهه حق قرار گرفته، با باطل جنگیدند و جزئى نگرى در ترکیب یاران امام حسین(ع) نکات آموزنده زیادى را به ما نشان مىدهد. نقش خواص و نیز مسئله ریزش و رویش نیروهاى مؤمن هم درس آموز و سودمند است. رویداد کربلا صحنه آزمایشى بزرگ براى شخصیتهاى جهان اسلام و مردمان آن دوره بوده است. این حادثه همچنین نشانه بى توجهى عدهاى از عالمان مسلمان به سرنوشت جامعه اسلامى است و از آگاه شدن آنان، پس از ریخته شدن خون حسین(ع) حکایت دارد. این واقعه نمایانگر آن است که برخى ورشکستگان سیاسى دوران خلافت على(ع) چگونه از فرزندان وى انتقام گرفتند. نیروهاى خائن گذشته به نیروى جانى و قاتل تبدیل شدند. این رویداد نشان مىدهد که افرادى از مسئولان حکومت على(ع)، مانند زحر بن قیس، با قدرتهاى حاکم همسو شده و هویت فطرى و دینى آنان به کلى مسخ گردید، تا آنجاکه حاضر شدند، بهترین خلق زمان خویش را از دم تیغ بگذرانند و با تغییر موضع سیاسى در برابر اندیشه امام على(ع) و اهل بیت قرار گیرند و نه تنها او را تخطئه کنند که فرزندش را به مسلخ ببرند...
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مىباشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى قدس سره نیز آن را در مفاتیح الجنان نقل نموده ، و ما در اینجا این تشرّف را از کتاب عبقرىّ الحسان آورده ایم که در آنجا بعد از ذکر تعداد زیادى از راویان موثّق این حکایت را از قول خود سیّد احمد رشتى به این صورت بیان مىکند:...
دهم محرم سال 61 هجری، حادثه عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیهالسلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمهتمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد...
نقش آمار در ارایه سیماى روشن از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انکار است، ولی در حادثه کربلا و مسایل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقلها و منابع، نمىتوان در بسیارى از جهات، آمار دقیق و مورد اتّفاق ذکر کرد و آنچه نقل شده، گاهى تفاوتهاىبسیارى با هم دارد، در عین حال بعضى از مطالب آمارى، حادثه کربلا را گویاتر مىسازد...
به منظور معرفی و شناساندن بیشتر شهدای محراب به مناسبت دهه "محرمالحرام" سعی در رفع شبهات مربوط به ترتیببندی نام کسانی که پس از امام اول شیعیان "علیبنابیطالب" تاج زرین شهادت را در فواصل زمانی مختلف پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل رشادتها و مجاهدتهای فراوان در راه اسلام و انقلاب بر سر نهادهاند، داشته، گزارشی را با محتوای ذیل تهیه کرده است...
حمید رضا بی تقصیر:این پنج شنبه مصادف شده با سوم محرم الحرام و کشکول این هفته ما نیز حال و هوایی محرمی گرفته به همراه مطالبی دیگر یک دانه تسبیح از تربت کربلا
شیخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده که : حسین بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل نمود، که گفت :در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم که به یک طرف نشسته با هم صحبت مى کردند.یکى به دیگرى مى گفت : هیچ مى دانى که بر من چه واقع شده ، گفت : نه ! گفت : مرا مرض داخلى بود که هیچ دکترى نتوانست آن مرض را تشخیص بدهد تا دیگر نا امید شدم .روزى پیرزنى بنام سلمه که همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید گفت اگر من تورا مداوا کنم چه مى گویى ؟ گفتم ! به غیر از این آرزویى ندارم . به خانه خود رفته و پیاله اى از آب پر کرده و آورد و گفت : این را بخور تا شفا یابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحیح و سالم یافتم ، و از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضیّه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من نبود . روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببینم آن شربت چه بود که به من دادى و مرا خوب کردى ! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى کنم و آن مرض برطرف گردید . گفت : یک دانه از تسبیحى که در دست دارم پرسیدم ، که این چه تسبیحى بود، گفت : تسبیح از تربت کربلا بوده است که یک دانه از این تسبیح در آب کرده به تو دادم . من به او پرخاش کردم و گفتم : اى رافضه (اى شیعه ) مرا به خاک قبر حسین مداوا کرده بودى ، دیدم غضبناک شد و از خانه بیرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسیده بود که آن مرض بر من برگشت ، و الحال به آن مرض گرفتار و هیچ طبیبى آن را علاج نمى تواند بکند، و من بر خود ایمن نیستم و نمى دانم که حال من چه خواهد شد. در این سخن بودند که مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شدیم و بعد از آن نمى دانم که حال آن مرد به کجاست و چه به حال او رسیده است ...
مسلم بن عوسجه بن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بن خزیمه ابو جحل الاسدی السّعدی اهل کوفه و از بزرگان شهر و از طایفه بنی سعد بود...